معنی ژولانیدن - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ژولانیدن
پژولانیدن
- پژولانیدن
- پژمرده کردن، رنجه کردن، نرم گردیدن، پژولیدن
فرهنگ فارسی معین
پژولانیدن
- پژولانیدن
- رنجه کردن:
گر روان من پژولانند زود
صد در محنت بر ایشان برگشود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
غولانیدن
- غولانیدن
- گریزانیدن و هزیمت فرمودن. به گریز و هزیمت واداشتن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بشولانیدن
- بشولانیدن
- برانگیزانیدن، حرکت دادن، متحرک ساختن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار