جدول جو
جدول جو

معنی ژور - جستجوی لغت در جدول جو

ژور
روزنه ها و شبکه های تزیینی موجود در پارچه یا بافتنی
تصویری از ژور
تصویر ژور
فرهنگ فارسی عمید
ژور
فرانسوی روز، روزنه
تصویری از ژور
تصویر ژور
فرهنگ لغت هوشیار
ژور
((ژُ))
هر یک از شبکه ها یا سوراخ هایی که برای تزیین در پارچه یا بافتنی ایجاد می کنند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژورک
تصویر ژورک
(پسرانه)
پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژورنالیست
تصویر ژورنالیست
روزنامه نویس، کنایه از شخصی که جنجال برپا می کند، جنجال آفرین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
روزنامه، مجله ای حاوی طرح، الگو و تصویر در زمینۀ هنرهای دستی چون خیاطی و بافتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوراسیک
تصویر ژوراسیک
دومین دوره از دوران دوم زمین شناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوردوزی
تصویر ژوردوزی
نوعی دوختن تزیینی شبکه مانند در پارچه با دست یا چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
حشره ای که در لای در و پنجره پدید آید. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 189 الف)
لغت نامه دهخدا
در بعض فرهنگهاآزور ضبط کرده اند و بیت انوری را که در فرهنگها برای آزور نیز شاهد آمده مثال آورده اند، و ظاهراً تصحیف آزور باشد
لغت نامه دهخدا
(دَ)
شارل برشیله. نام فیلسوف فرانسوی متولد در پاریس بسال 1817 و متوفی بسال 1886 م
لغت نامه دهخدا
(ژُ)
اتین. نام نقاش فرانسوی. مولد ورمانتون بسال 1699 و وفات بسال 1789 م
لغت نامه دهخدا
نام یکی از ایالات فرانسه، دارای سه ولایت و 32 بخش و 585 دهستان و 220800 تن سکنه
نام سلسلۀ جبالی بین فرانسه و سویس بطول 300 کیلومتر
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژُورَ)
پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و بعضی گویند پرنده ای است که سر و گردن او سرخ میباشد و او را سرخاب گویند. (برهان). پرنده ای است سرخ فام به مقدار گنجشکی. (جهانگیری). ژولک. سرخاب:
شارک چو مؤذن به سحر حلق گشوده
وان ژورک و آن صعوه از آن داده اذان را.
سنائی (از آنندراج).
رجوع به ژوژک شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دُ یِ)
ژان پیر ادمن. نام ملاح و نویسندۀ فرانسوی متولد در برست بسال 1812 و متوفی در پاریس بسال 1892 میلادی وی را تألیفاتی مشهور در تاریخ و فن بحرپیمائی است
لغت نامه دهخدا
(ژِوْ بِ تَ)
نام کرسی بخش در ایالت ’کت در’ از ولایت دیژن واقع در دامنۀ کت در، دارای راه آهن و 1518 تن سکنه و شرابهای مشهور
لغت نامه دهخدا
روزنامه و در زبان فارسی غالباً به مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه رسم شده و در خیاطی بکار است اطلاق می شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
پیر. نام عالم کلامی پرتستانی از مردم فرانسه متولددر مر بسال 1637 و متوفی در رتردام بسال 1713 م
لغت نامه دهخدا
تصویری از ژورابلان
تصویر ژورابلان
فرانسوی ژورای سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژورابرون
تصویر ژورابرون
فرانسوی ژورای بنکی (قهوه ای) (قهوه بنک)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ژورایی برگرفته از نام کوهی در مرز فرانسه و سویس از نام کوهی از دورک دویم است که به زیر گرده های ژورای زیرین ژورای میانین و ژورای زبرین بخش می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژورانوآر
تصویر ژورانوآر
فرانسوی ژورای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه و لباس رسم شده و در خیاطی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روزنامه نویس روزنامه نویس روزنامه نگار. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولیاست
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روزنامه نویسی روزنامه نویسی روزنامه نگاری. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوریدیکسیون
تصویر ژوریدیکسیون
فرانسوی نیسنگ داوری (نیسنگ حوزه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آژور
تصویر آژور
فرانسوی روزن دوزی
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی داد سنجان (هیئت منصفه)، فرمداران (هیئت حاکمه)، آروینیان (هیئت ممتحنه) هیئت منصفه، هیئت ممتحنه. توضیح: احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوردوزی
تصویر ژوردوزی
روزندوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژورنالیسم
تصویر ژورنالیسم
روزنامه نگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژورنالیست
تصویر ژورنالیست
روزنامه نگار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
((ژُ))
روزنامه، مجله مخصوص مد لباس
فرهنگ فارسی معین
دومین دوره از مزوزوئیک از دوران زمین شناسی که دریا کم عمق بوده و ماسه سنگ و سنگ های رستی رسوب کرده و لایه های ذغال سنگ پدید آمده است. در دریاها و خشکی ها و هوا خزندگان بسیار وجود داشته است. موجودات گیاهی مشتمل بر سیکاس ها، مخروطیان و سرخس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوری
تصویر ژوری
هیئت منصفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آژور
تصویر آژور
روزندوزی
فرهنگ واژه فارسی سره