معنی ژوری
- ژوری
- هیئت منصفه
واژههای مرتبط با ژوری
ژوری
- ژوری
- فرانسوی داد سنجان (هیئت منصفه)، فرمداران (هیئت حاکمه)، آروینیان (هیئت ممتحنه) هیئت منصفه، هیئت ممتحنه. توضیح: احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
توری
- توری
- گیاهی درختچه ای و زینتی از خانواده حنا که گلهای خوشه ای بنفش و تاج گسترده دارد
حوری
- حوری
- حور (عربی) + ی (فارسی)، زن زیبای بهشتی، زن زیبا
سوری
- سوری
- سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ
ژورک
- ژورک
- پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک
نوری
- نوری
- روشنایی، نور (عربی) + ی (فارسی) منسوب به نور
فوری
- فوری
- بی درنگ
قوری
- قوری
- غوری
دوری
- دوری
- هجران
