معنی ژنس - جستجوی لغت در جدول جو

ژنس

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ژنگ

(پسرانه)

ارژنگ

فرهنگ نامهای ایرانی

فنس

سازه ای برای ایجاد حصار

فرهنگ فارسی عمید

ژکس

پرگس، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، برگست، عیاذا بالله

فرهنگ فارسی عمید

انس

خو گرفتن به همنشینی با کسی، خوگرفتگی، همخویی، همدمی

فرهنگ فارسی عمید

جنس

مفرد واژۀ اجناس، کالا، متاع، ماهیت یا کیفیت بنیادی، گروهی با ویژگی های مشترک، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره، جمع اجناس، در علم منطق هر کلی ای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است، نژاد، نسل، نوع

مفردِ واژۀ اجناس، کالا، متاع، ماهیت یا کیفیت بنیادی، گروهی با ویژگی های مشترک، در علم زیست شناسی از واحدهای رده بندی جانوران و گیاهان، شامل چند گونه و بخشی از یک تیره، جمع اجناس، در علم منطق هر کلی ای که شامل انواع متعدد باشد، مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است، نژاد، نسل، نوع

فرهنگ فارسی عمید

ژنه

نیش، نیش سوزن، نیش حشرات گزنده مانند پشه و زنبور

فرهنگ فارسی عمید

پنس

سکه ای از اجزای پوند، به ارزش یک سنت

فرهنگ فارسی عمید

ژند

ژنده، پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)

فرهنگ فارسی عمید

تصویر انس

انس

کسی که به او انس گرفته شود، گروه بسیار، مردم و قبیله که در یک جا مقیم باشند

فرهنگ فارسی عمید

تصویر ژنی

ژنی

استعداد، نبوغ، نابغه، بسیار باهوش

فرهنگ فارسی عمید

تصویر ژنگ

ژنگ

چین و چروک، چین و چروکی که به سبب پیری در پوست بدن پدید می آید
زنگ، از آفات نباتی که قارچ های ذره بینی انگل در بعضی از گیاهان تولید می کند، ژنگه، آسه

فرهنگ فارسی عمید

ژنسن
(ژُ سُ)

جانسن. بنژامن. نام یکی از بهترین شعرای درام نویس انگلیس. مولد وستمینستر بسال 1572 یا 1573و وفات بسال 1637 میلادی وی را بن ژنسن نیز میگفتند
جانسن. سموئل. نام نویسنده و نقّاد انگلیسی متولد در لیشفیلد و متوفی در لندن (1709-1784 میلادی). مؤلف کتاب تذکرۀ زندگانی شعرای انگلیس
جانسن. اندریو. نام رئیس جمهوری اتازونی در سال 1865 میلادی وی پس از کشته شدن لینکلن به مقام ریاست جمهور رسید (1808-1875 میلادی)
جانسن. بنژامن. نام یکی از بهترین شعرای درام نویس انگلیس. مولد وِستمینستر بسال 1572 یا 1573و وفات بسال 1637 میلادی وی را بِن ژنسن نیز میگفتند
جانسن. سموئل. نام نویسنده و نقّاد انگلیسی متولد در لیشفیلد و متوفی در لندن (1709-1784 میلادی). مؤلف کتاب تذکرۀ زندگانی شعرای انگلیس
جانسن. اندریو. نام رئیس جمهوری اتازونی در سال 1865 میلادی وی پس از کشته شدن لینکلن به مقام ریاست جمهور رسید (1808-1875 میلادی)

لغت نامه دهخدا

تصویر ژخس

ژخس

برق، قوس و قزح

فرهنگ لغت هوشیار

جنس

آنچه که شامل انواع متعدده باشد مثل جنس حیوان که شامل انسان و سایر جانداران است و شامل انواع باشد و نوع شامل اصناف و صنف شامل افراد، بمعنی کالا و متاع هم میگویند منجمد شدن آب منجمد شدن آب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر ننس

ننس

ممسی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر کنس

کنس

کسی که از خرج کردن پول خودداری میکند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر قنس

قنس

هراشک (قی اندک)، راسن از گیاهان بزرگ نژادی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر فنس

فنس

نیاز کشنده انگلیسی دیواره پر چین

فرهنگ لغت هوشیار

عنس

وریشک گونه ای شاهین که پای کلفت دارد، ماده شتر نیرومند، خم دادن چوب، جمع عانس، دختران ترشیده پیاپی نگریستن در آیینه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر آنس

آنس

خو گرفته، خو گیرنده، مانوس خو گرفته، خو گیرنده، مانوس

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر دنس

دنس

نا کس و بی غیرت و بیقدر و حقیر و فرومایه پلیدی، ریم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر رنس

رنس

سوسن ژاپنی از گیاهان

فرهنگ لغت هوشیار

ژنی

فرانسوی بادزندار از درختان فرانسوی ازدا نبوغ استعداد، نابغه داهیه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر ژنه

ژنه

نیش جانوران گزنده مانند زنبور و پشه و امثال آن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر ژنگ

ژنگ

چین و چروک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر پنس

پنس

انبر کوچک

فرهنگ لغت هوشیار

تصویر انس

انس
((اِ))

مردم، آدمیان

فرهنگ فارسی معین

تصویر انس

انس
((اُ))

خو گرفتن، عادت، آرامش

فرهنگ فارسی معین

تصویر انس

انس
((اَ نَ))

کسی که بدو انس گیرند، گروهی که در یک جا مقیم باشند، جمع آناس

فرهنگ فارسی معین

تصویر پنس

پنس
((پَ))

گیره، انبر، دوشاخه دهان جانوران

فرهنگ فارسی معین

تصویر کنس

کنس

خسیس

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویر انس

انس

خو گیری

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویر آنس

آنس

خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویر جنس

جنس

کالا، ژاد، گینه

فرهنگ واژه فارسی سره