- ژرسه
- فرانسوی کشباف ساده بافت نوعی پارچه نازک، نیم تنه بافته از نخ
معنی ژرسه - جستجوی لغت در جدول جو
- ژرسه ((ژِ س))
- نوعی پارچه نایلونی نازک، نیم تنه بافته از نخ
- ژرسه
- نوعی پارچۀ نازک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریاضت، مشق
قوس و قزح، قوه وهم
رفتن گدایان
ولگردی، دوره گردی، گدایی، دریوزگی
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
پرسه زدن: راه رفتن بی هدف، گردش کردن در کوچه و بازار، راه رفتن و دریوزگی کردن
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، تربسه، رخش، آژفنداک، سدکیس، ایرسا، نوسه، آلیسا، نوس، تربیسه، آزفنداک، کلکم، آفنداک، سرگیس، تیراژی، درونه، تویه، آدینده، سرویسه، سویسه، شدکیس، توبه، قوس و قزح، اغلیسون، نوشه، کرکم، تیراژه، سرکیس، قزح
پرسش، عیادت، احوال پرسی از بیمار، مجلس ختم، ماتم پرسی، تسلیت
فریب خدعه مکر: (ایلچی هیبت حسود ترا دید بر اسب عمر و گفتش: تش . {} هر که با دولت تو کرده کرش کرده در گردنش زمانه کرش) (پور بهای جامی)، فروتنی چاپلوسی
پارسی تازی گشته مرس رسن
((پُ س ِ))
فرهنگ فارسی معین
احوالپرسی، عیادت، تسلیت، آمار، شمار، مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده است، مجلس ترحیم
چرک بدن یا جامه، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج