جدول جو
جدول جو

معنی کرسه

کرسه
چرک بدن یا جامه، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
تصویری از کرسه
تصویر کرسه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کرسه

کرسه

کرسه
فریب خدعه مکر: (ایلچی هیبت حسود ترا دید بر اسب عمر و گفتش: تش . {} هر که با دولت تو کرده کرش کرده در گردنش زمانه کرش) (پور بهای جامی)، فروتنی چاپلوسی
کرسه
فرهنگ لغت هوشیار

کرسه

کرسه
اصل هر چیز، بول و سرگین درهم نشسته. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کرسه

کرسه
چرک و ریم را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کرس و کرسنه شود، موی پیچیده و مجعد را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی موی مجعد شاهدی نیافتم فقط در لغت اسدی چ پاول هورن در کلمه فش این بیت از منجیک آمده است و هرچند معنی بیت معلوم نیست، معهذا کلمه کرسه نیست و به گمان من کوسه است و شاید همین سبب تصوروجود چنین کلمه یا چنین معنی شده باشد:
جنگ کرده نشسته اندر زین
بر تن کرسه دم ریخته فش.
؟ (یادداشت مؤلف).
رجوع به کرس شود
لغت نامه دهخدا

ژرسه

ژرسه
فرانسوی کشباف ساده بافت نوعی پارچه نازک، نیم تنه بافته از نخ
ژرسه
فرهنگ لغت هوشیار