جدول جو
جدول جو

معنی ژاکاند - جستجوی لغت در جدول جو

ژاکاند
کلودیوس، نام نقاش فرانسوی، متولد به لیون و متوفی به پاریس (1805- 1878 میلادی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژالانه
تصویر ژالانه
(دخترانه)
گیاهی زیبا و خودرو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماکان
تصویر ماکان
(پسرانه)
نام پسر کاکی از حکام مزندران در قرن چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاکان
تصویر چاکان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی لاهیجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
تنبل، سست، بیکار، کاهل، هنجام، کسل، جایمند، تنند، اژکهان، اژکهن، سپوزکار، سپوزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت، برای مثال کجا تو باشی گردند بی خطر خوبان / جمست را چه خطر هر کجا بود یاکند (شاکر بخاری - شاعران بی دیوان - ۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاکند
تصویر پاکند
یاقوت، نوعی سنگ معدنی گران بها به رنگ سرخ، زرد، کبود، سبز یا سفید که نوع سرخ و شفاف آن بعد از الماس از بهترین احجار کریمه است و هرچه بزرگ تر و خوش رنگ تر باشد گران بهاتر است، یاکند، لب سرخ معشوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاکمند
تصویر شاکمند
نمدی که از کرک بز یا پشم گوسفند تهیه می شد، برای مثال به دستش ز خام گوزنان کمند / به بر درفکنده یکی شاکمند (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاواند
تصویر لاواند
اسطوخودوس، گیاهی از خانوادۀ نعنا با برگ های باریک، گل های سفید یا بنفش و تخم های ریز زرد رنگ که مصرف دارویی دارد، استوخودوس، شاه اسپرم رومی
فرهنگ فارسی عمید
(قَ کَ)
قزاکند. رجوع به قزاکند شود:
در قژاکند مرد باید بود
بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
بقا، قیام،
باقیماندن، (غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ماکان بن کاکی (فرهنگ رشیدی)، مردمی را گویند که منسوب به ماکان باشند، (برهان)، منسوب ولایت ماکان، (ناظم الاطباء) :
سلاحت بهر دین بهتر که زنبور از پی شهدی
چو گیلی کوردین پوش است و ژوبین کرده ماکانی،
خاقانی (از انجمن آرا)،
مرا شدگلشن عیسی و زین رشک آفتاب آنک
سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی،
خاقانی،
،
حربه ای که منسوب به اهل ماکان است و آن ژوبین باشد که نیزۀ کوچک است، (برهان)، نیزۀ کوچک و زوبین، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ژزف ژ رم دو، منجم و هیوی فرانسوی، مولد بورگ (1807 - 1732)
لغت نامه دهخدا
(کْوَ)
اسم هندی کتیرا (کثیرا) است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(کُ دَ)
نام یکی از دهستانهای بخش دلفان شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال باختری بخش دلفان واقع و محدود است از شمال به کوه گردن و بخش کرمانشاه و از جنوب به دهستان میربیک و از خاور به دهستان ای تیوند و از باختر بمنطقۀ کرمانشاه. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی است. آب آن از رود کاماسیاب زاینده رود و گیزه رود و قنوات و چشمه سارهای مختلف دیگر تأمین میشود. مرتفعترین قلل جبال در این دهستان عبارتند از: سفیدکوه، سرکشتی، نخودکوه، چقادزدان، کرخالو، رنگرزان. از 99 آبادی تشکیل گردیده و جمعیت آن در حدود 20 هزار نفر و قراء مهم آن عبارتند از: ده سفید، ترازگ، نورآباد، چمن جعفربیگ، دیانه موسی، خاکی پائین. سکنۀ آن از طایفۀ مظفروند، علیها، غیب غلام، تاج دینه وند، بلارند، اولاد قباد، باریکه وند هستند و عده کثیری از سکنۀ آن زمستان به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ژزف ماری، مکانیسین فرانسوی، متولد در لیون، مخترع دستگاه بافندگی که باعث شهرت نام او گردید (1752- 1834 میلادی)
لغت نامه دهخدا
محمد ملقب به رکن الدین فرزند شرف الدین از عالمان عامل خاندان بنی زاکان قزوین است، امام رکن الدین زاکانی به خراسان رفت پیش امیر جرماغون و بدلائل و براهین معقول و منقول اهل شیعه را ملزم گردانید، (تاریخ گزیده چ لیدن ص 846)
عمر ملقب به شرف الدین از عالمان عامل و از خاندان بنی زاکان قزوین است، (تاریخ گزیده چ لیدن ص 846)
لغت نامه دهخدا
نام تصنیفی است از اوری پید که برای باکوس رب النوع شراب ساخته شده و مفادش اینست: پانته پادشاه شهر تب در زمان حکمرانی خود عبادت باکوس را با آن اعمال قبیج و زشت منع کرد، عبادت چنین بود که در هر سال در مدت چند روز معین زنان شهر از هر طبقه عریان می گشتند و پوست ببر یا پلنگ بخود می بستند و سر و پابرهنه به کوهستانها می رفتند و شراب فراوان میخوردند و بهمه گونه فسق و فجور می پرداختند، از جمله آگاوه مادر پادشاه در ایام این جشنها بازنان دیگر بهمان کارها اشتغال میورزید، پانته برای منع مادرش از این کارها به کوهستانی که در آنجا عید باکوس را گرفته بودند برفت، ولی بهره مند نشد زیرا مادر پادشاه با زنان دیگر او را گرفتند و کشتند و از فرط مستی و قوت شهوت ندانستند که او پادشاه تب است، پس از کشته شدن پانته سرش را بریدند و بشهر بردند و بمردم گفتند: این گراز یا بچه شیری بود که در کوهستان پدید آمد و مجلس عیش ما را بهم زد ما هم بقوت باکوس او را گرفتیم و سرش را بریدیم، اوری پید میخواسته درضمن تصنیف بمردم بفهماند که دین باکوس بقدری محکم وقوی است که اگر پادشاهی هم برضد آن باشد، مادرش سر او را میبرد، (از ایران باستان ج 3 ص 2326 و 2327)
لغت نامه دهخدا
ایالتی بوده است در جنوب شرقی مجارستان واقع در ناحیۀ ترانسیبسکی، رجوع به دائره المعارف بستانی و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام طایفه ای است از ایل ها و کردهای نواحی غرب و شمال غرب قزوین. (از آنندراج) (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112) ، اسم یکی از طوایف اربعه پیش کوه ایلات کرد ایران است که از شعب ایل دلفان میباشد که در حدود 3000 خانوار است و در هرسین و چمچه مال و در مغرب ناحیۀ دلفان سکونت دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 64)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان است. این ده در هشت هزارگزی شمال باختری ده شیخ و دوهزارگزی قالیچه قرار دارد. سرزمینی است کوهستانی و گرمسیر و 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات است. شغل مردم آنجا زراعت و گله داری است. راه آن مالرو و ساکنین آن از طایفۀ باباجان هستند، گله داران در تابستان بکوه سرابند میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ده کوچکی است از دهستان اشکور بالا، بخش رودسر (شهرستان لاهیجان) که در 59 هزارگزی جنوب رودسر و 23 هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع شده و 23 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نمد باشد و آن چیزی است که از پشم گوسفند مالند و بعضی گویند آنرا که از پشم گوسفند و موی بز سیاه درهم آمیزند و بمالند شاکمند خوانند. (برهان قاطع). نمدی که از پشم سازندش. (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) :
بدستش ز خام گوزنان کمند
ببر درفکنده یکی شاکمند.
لبیبی.
، آن است که یکی را در عوض دیگری بگیرند و طلب حق خود نمایند و آن را ’نوا’ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به نوا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
مردم باطل و مهمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکمند
تصویر شاکمند
نمدی که از پشم گوسفند یا کرک بز سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماکان
تصویر ماکان
آنچه بوده، آنچه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ماکان: مراشد گلشن عیسی وزین رشک آفتاب آنک سپر فرمود دیلم وار و زوبین کرد ماکانی. (خاقانی. سج. 411)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاکمند
تصویر شاکمند
((مَ))
نمدی که از پشم گوسفند یا کرک بز سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اژکان
تصویر اژکان
تنبل، کاهل، اژکهان، اژکهن، اژهان، اژهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
((کَ))
یاقوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاکند
تصویر یاکند
یاقوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژادمند
تصویر ژادمند
جنسی
فرهنگ واژه فارسی سره
کلید
فرهنگ گویش مازندرانی