جدول جو
جدول جو

معنی ژاژ - جستجوی لغت در جدول جو

ژاژ
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
ژاژ
گیاهی بی مزه، خاردار و خودرو شبیه درمنه که در صحراها می روید، شتر آن را از زمین می کند و می جود اما نمی تواند نرم کند و فرو ببرد، جز سوختن مصرفی ندارد،
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژه، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
کنگر
کاکوتی
ژاژ خاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، برای مثال همه دعوی کنی و خایی ژاژ / در همه کارها حقیری و هاژ (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۸۷) ، گر ننالم گویند نیست حاجتمند / وگر بنالم گویند ژاژ می خاید (مسعودسعد - ۱۲۳)
ژاژ دراییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مثال کسی که ژاژ دراید به درگهی نشود / که چرب گویان آنجا شوند کندزبان (فرخی - ۳۲۷)
ژاژ لاییدن: کنایه از سخنان بی مزه، بیهوده و بی معنی گفتن، یاوه سرایی کردن، ژاژ خاییدن، برای مثال آن خبیث از شیخ می لایید ژاژ / کژنگر باشد همیشه عقل کاژ (مولوی - ۳۱۸)
تصویری از ژاژ
تصویر ژاژ
فرهنگ فارسی عمید
ژاژ
گیاهی است بی مزه، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد، کنایه از سخن بیهوده، ژاژه
تصویری از ژاژ
تصویر ژاژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاژک
تصویر ژاژک
آدامس
فرهنگ واژه فارسی سره
بوته گیاهی است بغایت سفید و شبیه بدرمنه در نهایت بی مزگی و هر چند شتر آن را بخاید نرم نشود و بسبب بیمزگی فرو برد. توضیح: درباره هویت این گیاه اختلاف است. مولف برهان آن را علفی دانسته که در دوغ کنند و هم آنرا نوعی کنگر نوشته و مرادف خار شتر دانسته است. مرحوم دهخدا در لغت نامه آنرا همان کاکوتی میداند، تره دوغ یعنی آنچه از رستنی که در دوغ و ماست کنند، سخن بیهوده یاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژک
تصویر ژاژک
لوبیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژه
تصویر ژاژه
حرف بی ربط و بی معنی، سخن بیهوده و بی سر و ته، چرند، یاوه، ژاژ، چرند و پرند، دری وری، جفنگ، چرت، شرّ و ور، کلپتره، چرت و پرت، فلاده، بسباس، ترّهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژاژه
تصویر ژاژه
((ژِ))
گیاهی است بی مزه، خاردار و خودرو که در صحراها می روید، شتر آن را می جود ولی نمی تواند فرو ببرد، کنایه از سخن بیهوده، ژاژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاژک
تصویر ژاژک
((ژُ))
لوبیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژاژک
تصویر ژاژک
ژاژومک، لوبیا، از دانه های خوردنی سرشار از پروتئین که پختۀ آن خورده می شود، ژاژک، ژاژومک، گیاه این دانۀ علفی، گل های ریز بنفش دارد و دانۀ آن در غلاف است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
(دخترانه و پسرانه)
لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاو
تصویر ژاو
(پسرانه)
خالص و چکیده هر چیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژان
تصویر ژان
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی سنندج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باژ
تصویر باژ
خراج، جزیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
مالیات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
آلاچق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ژاد
تصویر ژاد
جنس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاژ
تصویر پاژ
باج باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راژ
تصویر راژ
توده غله پاک شده و از کاه در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوژ
تصویر ژوژ
خارپشت، جوجه تیغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاد
تصویر ژاد
فرانسوی یشم از سنگ های گرانبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، سایبان و بمعنی لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاژ
تصویر فاژ
فاژیدن، خمیازه، دهن دره، برای مثال می کند چون ز بی دماغی فاژ / در دهانش نهاد باید ژاژ (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماژ
تصویر ماژ
عیش، عشرت، خوشی، برای مثال در این محنت سرای شادی و غم / که گاهی ماژ باشد گاه ماتم (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)، آسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاژ
تصویر گاژ
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاژ
تصویر تاژ
خیمه، چادر، برای مثال خسرو غازی آهنگ بخارا دارد / زده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
نازک، ظریف، لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاژ
تصویر هاژ
متحیر، سرگشته، درمانده، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راژ
تصویر راژ
راش، انبار غله، خرمن غلۀ پاک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاژ
تصویر کاژ
لوچ، آنکه چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول برای مثال ای تیغ زبان آخته بر قافلۀ ژاژ / چشمت به طمع مانده سوی نان کسان کاژ (ناصرخسرو - لغت نامه - کاژ)، به یک پای لنگ و به یک دست شل / به یک چشم کور و به یک چشم کاژ (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۲)، در علم زیست شناسی کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژ
تصویر باژ
باج، پولی که به زور از کسی گرفته شود، واژ
خراج، مالیات، عوارض برای مثال نگه کن که چندین ز کندآوران / بیارند هرسال باژ گران (فردوسی۴ - ۵۵۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واژ
تصویر واژ
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ
خراج، مالیات، عوارض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاژ
تصویر فاژ
خمیازه، دهن دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاژ
تصویر گاژ
گاه: هیچگاز هیچگاه هیچوقت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماژ
تصویر ماژ
عیش و عشرت و فراغت باشد، خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
کاج صنوبر: ... (اماچون انصاف آتش درمیان آیدعود را در صدر بساط برند و ناژ را علف گرمابه سازند)
فرهنگ لغت هوشیار