جدول جو
جدول جو

معنی چین - جستجوی لغت در جدول جو

چین
تا و شکن در پارچه یا لباس یا پوست بدن یا مو یا پوستۀ زمین یا چیز دیگر، تا، شکن، شکنج، چروک
هر چیز نوک تیز که می خلد و به جایی فرو می رود مانند سیخ، خار و سوزن، برای مثال آدمیان را سخنی بس بود / گاو بود کش خله در پس بود (امیرخسرو۱ - ۱۲۵)،
بانگ و فریاد، هیاهو، غوغا، سر و صدا، برای مثال برآید یکی باد با زلزله / ز گیتی برآرد خروش و خله (فردوسی - ۱/۲۵۱)، بیخود و هرزه، یاوه، درد ناگهانی
چین آوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
چین افتادن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی
چین انداختن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی، چین دادن
چین برداشتن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
چین خوردن: به وجود آمدن تا و شکن در چیزی، چین افتادن
چین دادن: به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
تصویری از چین
تصویر چین
فرهنگ فارسی عمید
چین
(چِ)
ارنست بوریس، . عالم وظائف الاعضاء انگلیسی در سال 1904م. در آلمان متولد شد. استاد علم الامراض در آکسفورد برای همکاری با فلوری و فلمینگ در کشف پنی سیلین قسمتی از جایزۀ نوبل 1945 میلادی به وی داده شد
لغت نامه دهخدا
چین
(چین)
در مآخذ اسلامی صین قسمت مرکزی و شرقی آسیا که بیش از یک دوم این قاره را اشغال کرده است بر طبق مآخذ سازمان ملل متحد، از حیث وسعت سومین مملکت کرۀ زمین است (اولی اتحاد جماهیر شوروی و دومی کانادا) پرجمعیت ترین ممالک زمین. نیز هست از شمال به سیبریه و جمهوری مغولستان، از مغرب بر ترکستان روس، پامیر، روسیه، افغانستان، و هند، از جنوب به هند، نپال، بهوتان، برمه، لائوس. ویتنام شمالی و دریای چین جنوبی و از شرق به سیبریه و کرۀ شمالی و دریای زرد و دریای چین شرقی محدود است. بیشینۀ طول آن از غرب به شرق در حدود 4800 هزار گز و و بیشینۀ عرضش در حدود3200 هزار گز است مساحت زمینلاد چین 9700300هزارگزی مربع و مساحت فرمز (تایوان) و جزایر پنگهو (پسکادورس) 35960 هزار گز مربع میباشد. جمهوری چین (به چینی چونگ هوامینکوئو) در سال 1911م. تأسیس شد و از 1949م. منقسم به دو واحد سیاسی مجزاست یکی جمهوری خلق چین با (009، 9761 هزار گز مربع) (جمعیت در حدود 000، 000، 640) که عملاً همه زمینهای چین و بعضی از جزایر ساحلی را در دست دارد، و پایتختش پکن است، و دیگر چین ملی که فرمز را در دست دارد و پایتختش تایپه است.
تقسیمات سیاسی: در 1956 میلادی کشور چین منقسم بود به 22 ایالت و سه ناحیۀ خودمختار (مغولستان داخلی، سینکیانگ - اویغور و تبت) ، و سه شهر ویژه (پکن، تین تسین، و شانگهای). ناحیۀ معروف به ’چین خاص’ در قسمت جنوب شرقی چین واقع و مساحتش 3557000 هزار گز مربع (حدود 36/7% خاک چین) است. مرز شمالی آن تقریباً مطابق دیوار بزرگ چین میباشد. شهرهای عمده چین عبارتند از: پکن، تین تسین، چانگچون، چنگتو، چونگ کینگ، چینگتائو، سیان، شانگهای، کانتون، لوتا. (یورت آرتور، و ایرن) ، موکدن، نانکینگ، ووهان و هاربین. خاک چین تقریباً به دو قسمت منقسم است: یکی اراضی پست قسمت شرقی، که مشتمل بر 25% خاک چین است و دیگر فلاتها و کوههای غربی. عمده ترین اراضی پست آن عبارتند از: 1- دشت منچوری. 2- دشت چین شمالی، که مسیر سفلای رود زرد از آن میگذرد. 3- دره و دلتای رود یانگ تسه. 4- دلتای رود سی کیتانگ که بر کانتون احاطه دارد. شیب عمومی خاک چین از جبال مرتفع سینکیانگ و تبت در مغولستان در غرب به طرف نواحی پست ساحلی در شمال است. مغولستان فلاتی است مرتفع، با فرازای تقریبی 11520 گز که جبال رفیعی بر آن احاطه دارد، بیابان گربی در مرکز این فلات است. پهنه های وسیعی در سینکیانگ را بیابانها یا کوههای مرتفع اشغال کرده اند. رشتۀ تین شان این ناحیه را به دو قسمت منقسم میسازد: حوضۀ دزونگاری در شمال است. و شبکۀ رودهای ایلی و ایرتیش آن را مشروب میکنند در جنوب تین شان بین تین شان و بیابان وسیع تاکلاماکان، حوضۀ تاریم واقع است. جادۀ قدیم معروف به جادۀ ابریشم از سینکیانگ میگذشت. تبت فلات مرتفعی است که فرازای متوسط آن 4570 گز است. کوههائی که کنارۀ این فلات را تشکیل میدهند از مرتفعترین کوههای جهانند. از آن جمله است کونلون در شمال، هیمالایا در جنوب، و رشته کوههائی در شرق که از سچوان به طرف جنوب در یون نان کشیده شده اند و عبور از آنها تقریباً غیرممکن است. رودهای سند، براهماپوترا، و سالوین، هر سه در این فلات سرچشمه میگیرند. منچوری دو رشته جبال در امتداد شمال - جنوب دارد: یکی خینگان بزرگ در غرب و دیگری چانگپای در شمال. دره های وسیع و حاصلخیزی در میان این کوهها قرار دارد که رودهای آمور، سونگاری، اوسوری، یالو، و غیره آنها را مشروب میکند. از جنبۀ تاریخی، چین چند کوه مقدس داشته است که از آن جمله تای یا تای شان (در شانتونگ) را میتوان نام برد. چین را سه شبکۀرودهای عظیم: هوانگ (رود زرد) در شمال، یانگ تسه در چین مرکزی، و سی کیانگ (رود غربی) در جنوب، زه کشی میکند. دیگر از رودهای مهم چین آمور است و ریزابه هایش (سرنگاری و یالو) در منچوری پی، که بندر تین تسین بر آن واقع است، هوای، چینتانگ، که هانگچو بر مصب آن قرار دارد، و بالاخره مین، که در فوچو به دریا میریزد. و رودهای سند، سالوین، مکونگ و برهماپوترا نیز در چین سرچشمه میگیرند، اما در برمه، هند، و هندوچین جاری میشوند. رود تاریم در سینکیانگ مهمترین رود داخلی چین است. اگر چه چین دریاچه های بسیار دارد فقط معدودی از آنها وسعت قابل ملاحظه ای دارند از آن جمله است تونگتینگ، در هونان، پویانگ، در کیانگسی، و تای و هونگ تسه در کیانگسو. چون رودهای عمده در چین از غرب به شمال جاری است، برای تسهیل ارتباط بین نواحی شمالی و جنوبی، مخصوصاً در نواحی پرجمعیت جنوبی، شبکه ای از کانالها تعبیه شده است که مهمترین آن کانال بزرگ پایون - هواست که هانگچو را به پکن مرتبط میسازد.
منابع طبیعی: چین از لحاظ کشاورزی متنوع است و میتوان آن را به ناحیه ای دارای رستنیها حیوانات مخصوص به خود تقسیم کرد. در جنوب، درۀ سی کیالگ (رود غربی) دارای رستنیهای مدارگانی است، غلات سالی سه بار و سبزیجات تا سالی هفت بار محصول میدهند، برنج، نیشکر، توتون، بعمل می آید. در چین مرکزی در درۀ یانگ تسه و در نواحی جنوبی، محصول عمده برنج است و چای و ابریشم این ناحیه مشهور میباشد. چین شمالی و منچوری جنوبی منطقه ای از جنگلهای درختان برگ ریز بوده است، ولی پهنه های وسیعی از آن جنگل سترده شده است، و مزارع گندم، پنبه، ارزن، و ذرت خوشه ای جایگزین جنگلها شده است. منچوری شمالی یگانه منطقۀ سیاخاک پرمایۀ چین است، این منطقه زمانی استپ بوده، ولی اکنون در بیشتر آن گندم و سویا (گیاه یکساله است که دانه های آن شبیه به لوبیای کوچک است و از آن برای خوراک استفاده میکنند) زراعت می شود. جمعیت چین برابر سرشماری سال 1953 و 1954 میلادی 582584839 تن بود اما این رقم دائماً افزایش می یابد چنانکه اخیراً آن را حدود 650 میلیون نوشته اند.
صنایع: چین همیشه کشوری زراعتی بوده است و حتی در زمان حاضر نیز نیمی از سکنۀ آنها کشاورز هستند و بسبب کثرت جمعیت زمینی که قابل کشت و زرع ولی ناکشته باشد در چین وجود ندارد. پس از آمدن کمونیستها و اقدام به اصلاحات ارضی و تقسیم مجدد اراضی در 1950- 52 نظام کشاورزی چین صورت تعاونی پیدا کرد. در 1956 میلادی 90% کشاورزان عضو شرکتهای تعاونی بودند. در سال 1958 اقدام به تبدیل نظام تعاونی به نظام اشتراکی شد. از جنبۀ زراعتی، کوه چینلینگ چین را به دو ناحیه تقسیم میکند. محصولات عمده ناحیۀ شمالی گندم، ارزن، و ذرت خوشه ای است، که عموماً به طور دیم کاشته میشود، ولی در مغولستان داخلی آبیاری هم معمول است، فرآورده های عمده دیگر این منطقه جو، جو برهنه، نخود، شاهدانه، پنبه، توتون، پستۀ زمینی و غیره است. محصول عمده ناحیۀ جنوب، برنج است. چای در تپه های منطقۀ مرز بین نوکین و کیانگسی در مغرب چکیانگ، در شمال غربی کیانگسی، و در سچوان بعمل می آید. در سال 1900 میلادی بیش از چهل درصد چای جهان را چین تولید نمود ولی در سالهای بعد این مقدار تقلیل یافت. دیگر از فرآورده های چین جنوبی، خیزران، نیشکر، توتون، پنبه (در درۀ یانگ تسه) و انواع سبزیها، و در نواحی ساحلی انواع مرکبات است. قبل از جنگ چین و ژاپن، بیشتر کارخانه ها و کارگاههای صنعتی چین در شهرهای ساحلی و یا مناطق رود یانگ تسه تمرکز یافته بود. پس از توسعه یافتن مخاصمات چین و ژاپن در سال 1937م. قریب 640 کارخانه و کارگاه به ناحیۀ غربی منتقل شد. کارخانه های صنعتی چین تا سال 1949 میلادی در مالکیت خصوصی اشخاص بود. از آن به بعد، دولت برای تغییر دادن این وضع اقدام کرد و سرانجام در سال 1959 میلادی کارخانه ها تحت نظارت دولت درآمد. جنگ دوم جهانی باعث توسعۀ صنعتی چین گردید.
استفاده از راههای آبی از قدیم الایام در چین اهمیت داشته است و شبکه های عمده برای این منظور شبکه های هوانگ هو در شمال و یانگ تسه در جنوب بوده است. جهت جریان این رودها از غرب به شرق است و کانال های متعدد و شاخه های مختلف آنها را بهم متصل و ارتباط میان مناطق مختلف را تأمین میکند. بزرگترین کانال سرزمین چین، کانال بزرگ یایون هو (بطول حدود 1600 کیلومتر) است، که میان هانگچو و پکن ساخته شده است. از سال 1937م. اهمیت کشتیرانی در آبهای داخلی بیشتر شد. امروزه 1/4 حمل و نقل آبی کشور از طریق آبهای ساحلی انجام میگیرد. آغاز ساختمان راه آهن چین را باید از 1876 میلادی دانست، که بازرگانان انگلیسی و امریکائی شانگهای خط کوتاهی بطول 16 کیلومتر ایجاد کردند، که دولت چین نابودش کرد. پس از شکست یافتن (1895 میلادی) چین از ژاپن، دولت چین بفکر احداث خطوط راه آهن افتاد. در سال 1955 چین در حدود 29000 کیلومتر خط آهن داشته است. استفاده از راههای هوائی از سال 1929م. بوسیلۀ چند شرکت امریکائی و آلمانی برای حمل و نقل مراسلات پستی میان چین و اروپا آغاز شد، و بتدریج با تشکیل شرکتهای ملی توسعه یافت، چنانکه در سال 1953 میلادی بیشتر شهرهای بزرگ ارتباط هوائی داشتند. از نظر حکومت، چین تاریخی کهنسال و طولانی دارد. قدیمترین حکومتی که از آن اطلاع داریم حکومت خاندان شانگ (1523- 1027 قبل از میلاد) است، که در رأس دستگاه حکومتی خاقان قرار داشت، امور جنگی و مذهبی زیر نظر او، و وظیفۀ دفاع از مملکت و تأمین آرامش و آسایش ملت بر عهدۀ وی بود. سلسلۀ چو (1027- 256 قبل از میلاد) نظام ملوک الطوایفی را برقرار کرد. سرانجام ملوک الطوایف سبب انقراض آن گردیدند (256 قبل از میلاد) و پس از مدتی هرج و مرج، خاندان چین بر همه ایالات مستولی شد، و امپراتوری چین را بنا نهاد که تا دوران ما دوام یافت و در 1911- 1912 میلادی در برابر سیستم حکومتی جدیدی که ره آورد مغرب زمین بود، یعنی حکومت جمهوری، از هم پاشید. پس از 15 سال آزمایش و خطا، در سال 1926 تا 1928 میلادی حکومت جدیدی روی کار آمد که در برابر حزب کوئومینتانگ مسئول بود و تا سال 1946 زمام امور را در دست داشت، و در این سال با یک انقلاب نظامی از چین خاص بیرون رانده شد، و ادارۀ امور مملکت به دست کمونیستها افتاد و جمهوری خلق چین تأسیس گردید (اول اکتبر 1949م.). نخستین امپراتوری چین بوسیلۀ سلسلۀ چین تأسیس گردید، و در این دوره ملوک الطوایفی برافتاد، و ساختمان دیوار بزرگ چین آغاز گردید، و نظام حکومتی این سلسله تا قرن 20م. دوام یافت. پس از چندی هرج و مرج سلسلۀ هان سلطنت یافت. در این دوره، چین در جهت غرب گسترش یافت، هونهای فلات مغولستان دفع شدند و چین با آسیای مرکزی و غربی و حتی دولت روم ارتباط یافت. در دوره های اخیر، دین بودائی وارد چین شد. دورۀ معروف به سه پادشاهی مقدمۀ چهار قرن ملوک الطوایفی و جنگ بین ممالک کوچک و تاخت و تاز هونها در قسمتهای شمالی بود. در این دورۀ نامساعد، ترقی فرهنگی سریعی در چین روی داد. آیین بودا و تائو رواج یافت، و آیین کنفوسیوس را به مخاطره انداخت. پیشرفتهای علمی هندیان در طب، ریاضیات، نجوم، معماری اقتباس شد، و هنر رونق یافت. در دورۀ سلسلۀ تسین ملوک الطوایفی تا حدی تجدید گردید، و قدرت مرکزی ضعیف شد. در دورۀ سلسله های سوئی و تانگ، بار دیگر امپراتوری وحدت یافت، و ساختن کانال بزرگ آغاز گردید. از پیشرفتهای عمده این عصر درخشان برقرار شدن روش امتحان ازمستخدمین دولت و تجدید حیات آیین کنفوسیوس بود. بالاخص اشعار آبدار و جاندار این دوره جالب است. با ضعف دولت تانگ دگربار چین تجزیه شد، و دورۀ معروف به سلسله های پنجگانه و ده مملکت مستقل آغاز گردید. فن چاپ در این دوره پیشرفت کرد و رسم بستن پای زنان، که زنان چینی را هزار سال در بدبختی نگاه داشت ظاهراً از آثار این دوره است. در طی سه قرن بعد چین دستخوش تجزیه بود، سلسلۀ سونگ در چین مرکزی و جنوبی سلطنت داشت. و در عین حال اقوام وحشی قراختای، جرجن و تانگوت (یا تنگغوت یا تنغوت) در چین شمالی و غربی دولتهائی تأسیس کردند، که سرانجام به دست چنگیزخان برافتاد. دولت قراختای از سال 916 تا 1125م. دوام یافت، در جناح غربی، نزدیک انتهای دیوار بزرگ چین، سرزمین چین تحت اشغال قومی تبتی به نام تانگوت بود که در حدود سال 990م. دولتی تشکیل دادند، که در سال 1032م. به دست چنگیزخان برافتاد. عصر سونگ با رواج ادب و فلسفه، اختراع حروف قابل انتقال، باروت، و قطب نما ممتاز است. مغولها سرانجام مقاومت چین جنوبی را هم در هم شکستند (1279) ، و بدین طریق، برای نخستین بار سراسر چین تحت استیلای سلسلۀ خارجی یوان درآمد، که بوسیلۀ قوبلای قاآن تأسیس شده بود، پس از سلسلۀ یوآن سلسلۀ چینی مینگ سلطنت کرد. در این دوره پایتخت از نانکینگ به پکن منتقل گردید (1421 میلادی). در همین دوره پای اروپائیها به چین باز شد. پرتقالیها در سال 1557 میلادی در ماکائو مهاجرنشین دایر کردند و مواجه با سیاست ضدخارجی چین شدند. اسپانیائیها در سال 1557 میلادی هلندیها در 1606 میلادی و انگلیسیها در 1637 میلادی به چین راه یافتند. مقارن این احوال منچوها در سال 1644 میلادی سلسلۀ چینگ یا منچو را تأسیس کردند. برای اطلاع از انقلابات نیم قرن اخیر و حکومت کنونی چین رجوع به دائره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
چین
شکن و بهم کشیدگی و ترنجیدگی در پوست روی یا پارچه یا چرم و امثال آنها، آژنگ، (از فرهنگ اسدی نخجوانی)، شکنج، (برهان) (آنندراج)، یرا، (ملحقات برهان)، انجوغ که بر اندام از لاغری و پیری پیدا آید، (اوبهی)، گره چنانکه در موی یا ابروی، پیچ، گره، (انجمن آرا)، انجخ، انجوخ، انجوخه، انکماش، پیچ و تاب چنانکه در زلف، تاب، ترنج، ترنجیدگی، چغل، چوروک، خم، درنوردیدگی، ژنگ، ژول، شکن، طی، غر، کلچ، کنج، کنجلک، کوس، کیس، لا و تا و تو و بهم کشیدگی چنانکه در پارچه و جز آن، ماز، مطوی، نورد:
اگر ابروش چین آرد سزد گر روی من بیند
که رخسارم پر از چین است چون رخسار پهنانه،
کسائی،
باد بهاری به آبگیر برآمد
چون رخ من گشت آبگیر پر از چین،
عماره،
به دل پر ز کین و به رخ پر ز چین
فرسته فرستاد زی شاه چین،
فردوسی،
سوی حجرۀ خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین به روی،
فردوسی،
پذیره شدندش پر از چین به روی
سخنها نرفت ایچ بر آرزوی،
فردوسی،
ز بس پیچ و چین تاب و خم زلف دلبر
گهی همچو چوگان شود گاه چنبر،
فرخی،
معشوق او بتی که دل اندر دو زلف او
گم کرده از خم و گره و تاب و پیچ و چین،
فرخی،
هیبت شمشیر او بر کشوری گر بگذرد
روی برنایان کند چون روی پیران پر ز چین،
فرخی،
پر از چین زلف و رخ پرنور گویی
نبستندی مشاطه چینیانت،
ناصرخسرو،
برجستن مراد دل ای مسکین
چوگانت گشت پشت و رخان پرچین،
ناصرخسرو،
بدو گشت دینار چین دست سائل
وز آن شرم شد روی دینار پرچین،
سوزنی،
خط مسلسل او هرکه دید پندارد
که زلف لعبت چین است کرده چین بر چین،
سوزنی،
ز آتش دلها صبا سوخته شد سربسر
تا به سر زلف تو کرد گذر چین به چین،
خاقانی،
مرگ است چهره شوی حیات تو همچو می
می بر کف است چهره پر از چین چه مانده ای،
خاقانی،
همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش،
نظامی،
گره بر گره چین زلفش چو دام
همه چینیان چین او را غلام،
نظامی،
گر سخن گویم ز چین زلف تو
از سر کین چین در ابروی افکنی،
عطار،
چون چین قبا بهم درافتند
عشاق، چو کژ نهی کلاهت،
عطار،
همه عالم صنم چین بحکایت گویند
صنم آنست که در هر خم زلفش چین است،
سعدی (بدایع)،
هندوی چشم مبیناد رخ ترک تو باز
گر به چین سرزلفت بخطا مینگرم،
سعدی (طیبات)،
بتی دارم که چین ابروانش
حکایت میکند بت خانه چین،
سعدی (طیبات)،
در چین زلفش ای دل مسکین چگونه ای
کآشفته گفت باد صبا شرح حال تو،
حافظ،
چین نپسندیدش بچهره اگرچه
شاهد غضبان بود ز ننگ مبرا،
قاآنی،
غضن، چین پیشانی و جامه، (دهار)،
صاحب آنندراج گوید: نقش مراد و آیۀ عذاب و مسطر و سطر و مد احسان و مد انعام و لب و جوهر و تیغ و ماه عید و شیرازۀ دل بیدار، کمند غنچه و رگ تلخی از صفات و تشبیهات کلمه چین و شواهد ذیل را بر آن اقامه کند:
آن گل چو در عرق شود از آتش عتاب
چین جبین او رگ تلخی است درگلاب،
حاجی طالب نصیب،
گرچه مسطر مانع از جولان نگردد خامه را
خشک می گردد نگاه از جبۀ پرچین تو،
صائب،
تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
رقم ناز بر آن لوح جبین می بایست،
صائب،
موج لطف از جوهر تیغ عتابش می چکد
غنچۀ چین جبینش از تبسم ناز داشت،
بیدل،
و نیز گوید که این کلمه با لفظ گشادن و شکفاندن و خوردن و بردن و برداشتن و برخاستن و ریختن و رستن و نشستن مستعمل است، رجوع به شواهد کلمه و نیز رجوع به این ترکیبات در ردیف خود شود،
- ابرو پرچین گشتن،خشمگین شدن، غضبناک شدن، تند شدن به نشانۀ عدم رضایت:
همه زرد گشتند و پرچین به روی
کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی،
فردوسی،
- با رخ پرچین، با چهرۀ پرشکنج و تاب، انجوخیده، چروکیده، ترنجیده، درهم کشیده، با چهرۀ پرشکنج:
زین عید عدو را غم و اندوه و ترا لهو
تو با رخ چون لاله و او با رخ پرچین،
فرخی،
- بچین، دارای چین، باآژنگ، چین پیدا کرده:
موی سپید و روی سیاه و رخ بچین
بر زینت صدف شده و گشته کآینه،
شهید،
- برو (یا) ابرو پر از چین کردن، خشمگین شدن:
برو پر ز چین کرد نوشین روان
شگفت آمدش کار هر دو جوان،
فردوسی،
ز گفتار کسری سرافراز مرد
برو پر ز چین کرد و رخسار زرد،
فردوسی،
-، بقصد صلابت تند شدن و حالت غضب بخود گرفتن:
بفرمود تا رخش را زین کنند
سواران بروهاپر از چین کنند،
فردوسی،
- پاچین، نوعی جامۀ زنانه، رجوع به پاچین شود،
- پرچین، با چین و خم فراوان، بسیار لا و تا، با شکنج بسیار، چین چین، خم اندر خم:
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین،
شبستری،
- چهره پر از چین، ترشرو:
مرگ است چهره شوی حیات تو همچو می
می بر کف است چهره پر از چین چه مانده ای،
خاقانی،
- چین از ابرو گشودن، بر سر مهر و ملایمت آمدن با فرونشاندن غضب:
چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشود
تا قیامت نشود نرم کمانی که تراست،
صائب،
- چین از پیشانی کسی گشادن، چهرۀ کسی را به خنده گشادن، کسی را خندان روی کردن، خنده به لب کسی آوردن:
ز بس خسروی خوان که در چین نهاد
ز پیشانی چینیان چین گشاد،
نظامی،
- چین از چهره گشادن، خندان روی شدن:
بانوی چین ز چهره چین بگشاد
وز رطب جوی انگبین بگشاد،
نظامی،
- چین از میان ابروی کسی بیرون بردن،
کسی را شاد و خوش دل کردن، افسردگی از کسی دورکردن:
خوبگوئی ای پسر بیرون برد
از میان ابروی دشمنت چین،
ناصرخسرو،
- چین بر ابرو انداختن، اخم کردن، پیشانی در هم کشیدن، چین و شکن بر جبین آوردن، رو ترش کردن، خشمناک شدن، خشمگین شدن،
- چین بر ابرو اندر آوردن، سخت برآشفتن:
دلش پر ز درد و سرش پر ز کین
بر ابرو ز خشم اندر آورد چین،
فردوسی،
- چین بر ابرو برآوردن، ابروان درهم کشیدن، بهم برآمدن، آشفته شدن، غضبناک شدن:
مکن ترکی ای ترک چینی نگار
بیا ساعتی چین بر ابرو میار،
نظامی،
- چین بر ابرو زدن، گره بر ابرو آوردن، ابروان درهم کشیدن
-، بهم برآمدن، آشفته شدن:
دست او را برگرفتم چین بر ابرو زد سپهر
گفت ای بیهوده گو از ژاژخائی شرم دار،
قاآنی،
- چین بر ابرو سرشتن، گره برابرو آوردن، مجازاً خشمگین شدن:
سوی چین شد بر ابرو چین سرشته
اذا جاء القضا بر سر نوشته،
نظامی،
- چین بر ابرو فتادن، به خشم آمدن،
-، کنایه از تنگدل شدن، غمناک شدن، محزون گشتن،
- چین بر ابرو فکندن، روی درهم کشیدن، در غضب شدن، (برهان) (آنندراج)،
-، کنایه از پیر شدن، (برهان) (آنندراج)،
- چین بر ابرو نیفتادن، افسرده نشدن، تحمل کردن، پایداری و استقامت ورزیدن:
هزار سنگ پریشان بی گنه بخورم
که اوفتاده نبینی بر ابروان چینم،
سعدی،
- چین بر جبین آوردن، اخم کردن، رجوع به اخم کردن شود،
- چین بر چهره آوردن، رو ترش کردن، خشمگین شدن،
- چین بر چین، مجعد، تابدار، پرتاب، خم اندر خم، چین چین:
خط مسلسل او هر که دید پندارد
که زلف لعبت چین است کرده چین بر چین،
سوزنی،
- چین به ابرو زدن از کسی، خشم نمودن به کسی، نمودن که با او بر سر غضب و دشمنی است:
بفرمود تا کوس رویین زنند
به ابرو در از چینیان چین زنند،
نظامی،
- چین به ابرو فکندن، رو ترش کردن، اخم کردن،
-، کنایه از پیر شدن است،
- چین به چهر آوردن، به نشانۀ خشم یا ملال ابرودر هم کشیدن:
نباید که جز داد و مهر آوریم
وگر چین ز کاری بچهر آوریم،
فردوسی،
-، روی درهم کشیدن، اخم کردن، کنایه از مخالف شدن باشد، (از آنندراج) (از انجمن آرا)، تند گشتن، خشمگین شدن، غضبناک شدن:
و دیگر بجائی که گردان سپهر
شود تند و چین اندر آرد به چهر،
فردوسی،
- چین به چهره افکندن، رو ترش کردن، روی درهم کشیدن، اخم کردن، رجوع به اخم کردن شود،
- چین به چین گذر کردن، گذشتن از لابلای چیزی، خم به خم عبور کردن، از هر چین و شکن گذشتن:
زآتش دلها صبا سوخته شد سربسر
تا به سر زلف توکرد گذر چین به چین،
خاقانی،
- چین پیشانی، فرورفتگیها و خطها که در پوست پیشانی به علت بالا رفتن سن و یا اخم کردن و خشمگین شدن پیدا شود، شکنج رخسار، خطوط جبهه از پیری یاخشم:
کسی که تشنه لب ناز تست میداند
که موج آب حیاتست چین پیشانی،
عرفی،
- چین چین، پر از چین، جامه و مانند آن که چین بسیار داشته باشد، رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود،
- چین جبین و چین پیشانی و چین ابرو، خطوطی که در هنگام بی دماغی و اخم رویی بر پیشانی و ابرو می افتد:
کسی که تشنه لب ناز تست می داند
که موج آب حیاتست چین پیشانی،
عرفی،
عتاب و ناز و دشنامش چه خواهد بود حیرانم،
پریرویی که باشد چین ابرو مد احسانش،
صائب،
- چین در ابرو انداختن از کسی، از کسی ناخشنودشدن، خشم گرفتن:
ز کس چین در ابرو نینداختی
ز بازی به تندی نپرداختی،
سعدی،
- چین در ابرو فکندن، تند شدن، خشمگین شدن، غضبناک شدن:
گر سخن گویم ز چین زلف تو
از سرکین چین در ابروی افکنی،
عطار،
- چین در جبین داشتن، سخت خشمگین بودن، خشم آوردن، به حالت غضب در بودن:
شده تند کاووس و چین در جبین
شده راست مانند شیر عرین،
فردوسی،
- چین در چین، شکن در شکن، خم اندر خم:
همه گره گره است آن دو زلف چین درچین
گره به غالیه و چین به مشک ناب عجین،
فرخی،
- چین قبا، شکن و ته جامه:
کلاه گوشۀ خصم تو گر بیند چرخ
بهم فروشکند طاق در چو چین قبای،
سپاهانی،
- چین قبا در هم افتادن، با هم دست به گریبان شدن،
- خم و چین بر ابرو بودن از کسی، از او متنفر و دل نگران و خشمگین بودن، از او ناخشنود بودن:
حاسدم گوید ببردی دوستانم را ز من
دوستان راخود بر ابرو بود از او خم و چین،
منوچهری،
- رخسار پر از چین گشتن، پرچین شدن چهره،
-، کنایه از پیر و ناتوان شدن،
- روی پرچین کردن، خشم و غضب آوردن،
-، انجوخیده و پرشکنج ساختن روی همانند روی پیران، ترنجیده کردن پوست رخسار:
هیبت شمشیر او بر کشوری گر بگذرد
روی برنایان کند چون روی پیران پر ز چین،
فرخی،
- روی و جبین پرچین کردن، روی ترش کردن به علامت عدم رضایت و ناخشنودی:
سوی چین دین من راه بیاموزم
مر ترا، گر نکنی روی و جبین پرچین،
ناصرخسرو،
- زلف پرچین، موی پرشکن، زلف خم اندرخم، گیسوی پرتاب،
- زلف چین در چین، زلف خم اندر خم، زلف گره در گره:
همه گره گره است آن دو زلف چین در چین
گره به غالیه و چین به مشک ناب عجین،
فرخی،
- کمرچین، نوعی جامۀ زنانه، رجوع به کمرچین شود،
، در گیاه شناسی، فرورفتگی ها و روزنه هائی که به اشکال گوناگون درسطح دانۀ گرده بواسطۀ ضخیم شدن سانتریفوژ پیدا میشود و به این ترتیب غشاء دانۀ گرده یکنواختی خود را از دست میدهد، (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 466)، در زمین شناسی، خمی در سنگهای چینه ای (مطبق)، علت مستقیم پیدایش چین ها فشارهای جانبی قشر جامد زمین است، بعضی از چینها کم دامنه اند و میتوان آنها را مستقیماً مشاهده کرد، ولی اغلب آنها بقدری وسیع و سنگهای آشکار آنها بقدری متفرقند که تشخیص چین مستلزم بررسی پهنه های نسبتاً وسیع و تطبیق کردن طبقات سنگهاست، طبقه ای از سنگ را که به صورت تاق (طاق) چین خورده باشد، تاقدیس و آن را که به صورت جام چین خورده باشد، ناودیس میخوانند، تاقدیس شکنجی تاقدیس بزرگی است که پهلوهایش خود مرکب از تاقدیس ها و ناودیسها باشد، تعریف ناودیس شکنجی بهمین قیاس است چین ها غالباً در زیر سطح زمین و از نظر پنهانند ولی فرسایش ممکن است آنها را آشکار سازدمثلاً سر یک تاقدیس ممکن است طوری سائیده شود که فقطپهنۀ همواری باقی بماند، و حتی در نتیجۀ متلاشی شدن سنگهای نزدیک سطح زمین و سایش زمین بواسطۀ عوامل مختلف طبیعی: آفتاب، باد، باران، یخبندان، آبهای جاری، یخهای متحرک و دریا، ممکن است باقیماندۀ یک تاقدیس پایین تر از سطح یک ناودیس قرار گیرد،
- چین بادبزنی، با تاها و لاهای موازی و متعدد،
- چین برگشته، چینی است که در نتیجۀ زیادتی فشار بر یک پهلو یکی از دو پهلو روی دیگری قرار گرفته باشد، (دایره المعارف فارسی)،
- چین پسین، چین خوردگی دوم بیخ حلق،
- چین پیشین، یکی از چین خوردگیهای بیخ حلق که به آخر زبان متصل می شود،
- چین تک شیب، چینی است که فقط یک پهلو داشته باشد،
- چین خوابیده، چین برگشته ای است که پهلوهای آن افقی قرار گرفته باشد،
- چین سرین، قسمتی که برآمدگی سرین را از سطح خلفی ران جدا میکند، چین سرین به کنار تحتانی عضلۀ سرینی بزرگ مربوط نیست زیرا کنار تحتانی این عضله مایل است در صورتی که چین سرین افقی میباشد و عبارت از نوار لیفی است که به برجستگی ورکی میچسبد ابتدا به داخل متوجه می شود و کنار عضلۀ سرینی بزرگ را دور میزند و بعد به طور افقی به خارج میرود و الیاف عضلانی را قطع میکند در این محل پوست به نوار لیفی مذکور می چسبد و چین افقی سیرش را میکند، (کالبدشناسی هنری چ کیهانی ص 106)،
- چین گسیخته، چین نامنظم و با فواصل درشت،
- چین منگل، چینی که به طور قائم در کنار چشم زردپوستان قرار دارد و تکمۀ اشکی را که در زاویۀ داخلی میان دو پلک در دریاچۀ اشکی قرار دارد پوشیده می دارد، (کالبدشناسی هنری چ کیهانی ص 145)،
- چین همخواب، چینی است که دو پهلویش همشیب و موازی باشد
حاصل چیدن، (یادداشت مؤلف)، یک بار چیدن، یک دفعه بریدن سبزیهائی که چند بار توان چیدن، یک بار درو، حصاد، چین اول تره و یونجه و امثال آن: چین دوم شبدر، تره هشت چین دارد، (یادداشت مؤلف)، رجوع به درو شود،
- شاه چین، آن نوبت از چیدن که به فراوانی و کمال از دیگر نوبتها برتر بود،
، چیده، چیده شده،
- ته چین، چیده شده دربن و زیر چیزی،
-، نوعی پلو با گوشت و ماست و زعفران،
- دارچین، چیده شده از درخت،
- دست چین، چیده شده با دست سلامت میوه و دقت را،
- سبدچین، چیده شده در سبد،
- سنگ چین، به سنگ برآورده،
- شب چین، چیده شده به گاه شب،
- صبح چین، چیده شده به صبح، از بوته یا شاخه جداشده به وقت صبح
لغت نامه دهخدا
چین
در اصطلاح و تداول و کتب نظم و نثر فارسی گاه به جای ترکستان چین بکار رفته است و آن قسمت از آسیای مرکزی که ترکستان شرقی و یا ترکستان چین خوانده می شود فضای محصور بین جبال تیان شان و کوئن لن و نجد پامیر یعنی حوضۀ نهر تاریم و شعب آن مثل ختن دریا و قند دریا وکاشغردریا و آق سوست و پیش مسلمین به نام کاشغر و ختن معروف بوده است، در شواهد ذیل اشاره به کلمه چین شده است گاه چین اصلی و گاه چین اصطلاحی:
برفت آن برادر ز روم این ز چین
به زهر اندر آمیخته انگبین،
فردوسی،
نبودش جز از رزم چین آرزو
به بازو خم خام و چین در برو،
فردوسی،
هند چون دریای خون شد چین چو دریابار او
زین قبل روید به چین بر شبه مردم استرنگ،
عسجدی (از فرهنگ اسدی نخجوانی)،
شاه را سر سبز باد و تن جوان تا هرزمان
شاعران آیندش از اقصای روم و حد چین،
منوچهری،
ملکی کو ملکان را سر و مایه شکند
لشکر چین و چگل را به طلایه شکند،
منوچهری،
بفرمود جستن به چین علم دین را
محمد شدم من به چین محمد،
ناصرخسرو،
سوی چین دین من راه بیاموزم
مر ترا گر نکنی روی و جبین پرچین،
ناصرخسرو،
تا همای نام تو بگشاد بال
از فضای قیروان تا حد چین،
خاقانی،
میخش از روم در عرب فکند
گردش از چین به بربر اندازد،
خاقانی،
به ترکستان اصلی شو برای مردم معنی
به چین صورتی تا کی پی مردم گیا رفتن،
خاقانی،
برتربتش که تبت چین شد چو بگذری
از بوی ناقه عطسۀ مشکین زند مشام،
خاقانی،
دگرباره پرسید کز چین و زنگ
ورقهای صورت چرا شد دورنگ،
نظامی،
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل،
سعدی (بوستان)،
- آرایش چین، زینت و زیور ساخت و خاص چین، این ترکیب پنج بار در شاهنامه بکار رفته است اما نوع زیور و زینت از آن شواهد برنمی آید، شاید پردۀ نقاشی و آینه بندی مراد باشد، رجوع به کلمه آرایش شود:
در ایوان یکی تخت زرین نهاد
به آیین و آرایش چین نهاد،
فردوسی،
- آهوی چین، آهو که در سرزمین چین زیست کند:
نشکفت اگر چو آهوی چین مشک بردهم
چون سر به خورد سنبل و بهمن برآورم،
خاقانی،
- آینۀ چین، آینۀ ساخت کشور چین:
خسرو چین از افق آینۀ چین نمود
زآینۀ چرخ رفت رنگ شه زنگبار،
خاقانی،
- بت خانه چین، بتکدۀ سرزمین چین:
بتی دارم که چین ابروانش
حکایت می کند بت خانه چین،
سعدی،
- ترکان چین، خوبرویان چینی، زیبارخان چین:
همه ترکان چین بادند هندوش
مباد از چینیان چینی بر ابروش،
نظامی،
- ترکستان چین، رجوع به کلمه چین شود،
- خاقان چین، نام عمومی فرمانروایان ترکستان شرقی است و گاه در ادبیات و روایات نظم و نثر داستانی، بر فرمانروایان قبایل ترک ماوراءالنهر نیز اطلاق شده است:
گریزان و رخسارگان پر ز چین
همی رفت تا پیش خاقان چین،
فردوسی،
- خاقان چینی، خاقان سرزمین چین:
ز چین تا به گلزریون لشکرست
بر ایشان چو خاقان چینی سرست،
فردوسی،
- سپهدار چین، سالار و سردار سپاهیان چین، فرمانروای سرزمین چین،
سپهدار چین هر دم از چین دیار
فرستاد نزلی بر شهریار،
نظامی،
- صنم چین، زن و خوبروی از مردم چین:
همه عالم صنم چین به حکایت گویند
صنم آن است که در هر خم زلفش چین است،
سعدی،
- فغفور چین، نام عموی پادشاهان چین: پادشاه چین را فغفور گویند (مجمل التواریخ والقصص ص 420)،
- لعبت چین، زیباروی از مردم چین:
گرفته راه تماشا بدیعچهره بتانی
که در مشاهده عاجز کنند لعبت چین را،
سعدی،
- مشک چین، مشک که از چین آرند:
چون مشک چین تو داری زآهوی چین مپرس
آهو به چین به است که سنبل چرا کند،
خاقانی،
نه همه حکمت خدا اندر یکی شاعر نهاد
نه همه بویی بود در نافه های مشک چین،
منوچهری،
- نقاش چین، چهره پرداز چینی، صورتگر چینی:
ابر شد نقاش چین و باد شد عطار روم
باغ شد ایوان نور و راغ شد دریای گنگ،
منوچهری،
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند،
سعدی،
-، کنایه از بهار است،
، چینیان، مردم چین، اهالی چین:
نبودش جز از رزم چین آرزو
به بازو خم خام و چین در برو،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چین
مخفف چیننده، رجوع به چیننده و نیزرجوع به ترکیبات ذیل در معانی و ردیفهای خود شود،
- پاورچین پاورچین رفتن، قدم آهسته و یواش رفتن، با تأنی و طمأنینه رفتن، آهسته و بی صدا گام برداشتن،
، برگزیننده، انتخاب کننده،
- دست چین کردن، انتخاب و به گزین کردن،
- شاه چین، که انتخاب احسن کننده، به گزین،
- گل چین، انتخاب کننده، برگزیننده،
-، باغبان، که گل از شاخه بازکند،
- گل چین کردن، انتخاب کردن، برگزیدن،
- گل چین گل چین، خرامان خرامان، رفتاری به تأنی و ناز، رفتنی به ناز و با خرام،
- نکته چین، بیرون کشندۀ دقایق و لطایف کلام،
- یکه چین کردن، انتخاب احسن کردن، به گزینی، گزارنده، بیرون کشنده،
- خبرچین، خبربر، دو به هم زن،
- سخن چین، غماز:
سخن چین کند تازه جنگ قدیم
به خشم آورد نیکمرد سلیم،
سعدی،
، جذب کننده، بخودکشنده، چنانکه پارچۀ پرزدار یا کاغذ آب خشک کن،
- آب چین، که آب بر خود گیرد، (کاغذ، پارچه)،
- خوی چین، عرق گیر،
- عرق چین، عرق گیر،
-، نوعی کلاه بی لبه که فرق سر را پوشاند، رجوع به عرق چین شود،
، که چیزها را با نظم و ترتیب روی هم یا در کنار هم گذارد، مرتب،
- بادمجان دورقاب چین، کنایه از چاپلوس و متملق است،
- حروف چین، در کنار هم قراردهنده حروف برای ساختن کلمات و عبارات در مطابع،
- راسته چین، در اصطلاح مطبعه که راسته چینی کند، یعنی سطور صفحات بی حواشی و پاورقی را بچیند، رجوع به راسته چینی شود،
- گوهرچین، گوهرآما، آنکه ترصیع کند، که جواهر نشاند،
، جمعکننده، فراهم آورنده، بردارنده از زمین یا جایی، ملتقط، برچیننده، چنانکه مرغ دانه را و تماشائی نثار را،
- تپاله چین، تپاله برچین، آزاله چین (در تداول عامۀ قزوین)، که سرگین از کوی ها گرد کند سوخت زمستانی را،
- خوشه چین، برچیننده و گردآورنده و جمعکننده خوشه، آنکه پس از درودن غله در کشتزار بگردد و خوشه های بر زمین افتاده را جمع کند:
همه خوشه چینند ومن دانه کار
همه خانه پرداز و من خانه دار،
نظامی،
خداوند خرمن زیان میکند
که با خوشه چین سرگران میکند،
سعدی (بوستان)،
ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم
باری نگه کن ای که خداوند خرمنی،
سعدی (طیبات)،
برو خوشه چین باش سعدی صفت
که گرد آوری خرمن معرفت،
سعدی،
- دانه چین، دانه برچین، بردارنده و گردکننده دانه و حبوب از زمین چنانکه مرغ،
- دینارچین، گردآورندۀ دینار:
به درگشت دینار چین دست سائل
وزآن شرم شد روی دینار پرچین،
سوزنی،
- ریزه چین، که دانه ها یا قطعات خرداز غذا و جز آن بر زمین افتاده باشد بردارد،
- شکرچین، جمعکننده دانه های شکر،
- کهنه چین، فراهم آورندۀ قطعات کهنه و ژنده از کویها،
- لته چین، کهنه چین،
- نثارچین، بردارنده و جمعآورندۀنثار از نقل به هنگام شاباش،
، جداکننده، قطعکننده، برنده، بازکننده،
- پساچین، پسه چین، جداکننده خوشه های خرد و بجای مانده از انگور و خرما پس از اتمام انگورچینی یا خرماچینی،
- خارچین، برندۀ خار، رجوع به این ترکیب در جای خود شود،
- رطب چین، چینندۀ خرما، که خرما از شاخه بازکند،
-، مجازاً کام گیرنده:
رطب چین درآمد ز نوشینه خواب
دماغی پرآتش دهانی پرآب،
نظامی،
-، مجازاً به معنی بوسه گیرنده، ربایندۀ بوسه،
- گل چین،قطعکننده گل از بوته، بازکننده گل از شاخه،
- موی چین، برنده و قطعکننده موی،
-، آلت بریدن موی،
ترکیبات دیگر کلمه چین در معانی فاعلی و مفعولی:
- انگبین چین، پرچین، پی وپاچین، ترچین، تف چین، جرعه چین، خمارچین، خرچین، مقدمه چین،
- پاچین، نوعی جامۀ زنانه،
- پنبه چین، نوعی ماشین جدید،
- درچین ورچین، درچین ورچین کردن، مرتب و بسامان کردن اثاث خانه،
- کف چین، کف چین کردن،
- یراق چین، یراق چین کردن
لغت نامه دهخدا
چین
شکن و ترنجیدگی در پوست
تصویری از چین
تصویر چین
فرهنگ لغت هوشیار
چین
شکن، شکنج، روی در هم کشیدن، در غضب شدن، پیر شدن
تصویری از چین
تصویر چین
فرهنگ فارسی معین
چین
در بعض ترکیبات به معنی «چیننده» آید، خوشه چین، گلچین
تصویری از چین
تصویر چین
فرهنگ فارسی معین
چین
آژنگ، اخمه، چروک، تا، لا، تاب، شکن، شکنج، فر، کرس، شیار، خط، چینه، قشر، لایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چین
برداشت هر دور محصول، چین و چروک لباس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چینه چیتا
تصویر چینه چیتا
چینه چیتا (Cinecittà) یکی از مشهورترین و مهم ترین استودیوهای فیلم سازی در اروپا و جهان است. این استودیو که در شهر رم، ایتالیا قرار دارد، تاریخچه ای طولانی و غنی دارد و بسیاری از فیلم های معروف و برجسته در آن ساخته شده اند.
تاریخچه چینه چیتا
- تأسیس : چینه چیتا در سال ۱۹۳۷ به دستور بنیتو موسولینی، رهبر فاشیست ایتالیا، تأسیس شد. هدف از تأسیس این استودیو، تقویت صنعت فیلم سازی ایتالیا و استفاده از فیلم به عنوان یک ابزار پروپاگاندا بود.
- جنگ جهانی دوم : در طول جنگ جهانی دوم، استودیو به شدت آسیب دید و برخی از ساختمان های آن ویران شدند.
- دوران پس از جنگ : پس از جنگ، چینه چیتا بازسازی شد و به یکی از مراکز اصلی فیلم سازی در اروپا تبدیل شد. در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، بسیاری از فیلم های هالیوودی نیز در این استودیو ساخته شدند، از جمله `بن هور` و `کلئوپاترا`.
ویژگی ها و امکانات
- فضای وسیع : چینه چیتا دارای بیش از ۴۰ استودیو فیلم برداری، فضاهای خارجی گسترده و تجهیزات پیشرفته تولید فیلم است.
- تنوع لوکیشن ها : استودیوهای مختلف و فضاهای باز این امکان را به فیلم سازان می دهند تا انواع مختلف لوکیشن ها را بازسازی کنند.
- پشتیبانی فنی : چینه چیتا مجهز به تجهیزات مدرن و پیشرفته ای برای تولید و پس تولید فیلم است، از جمله امکانات برای تدوین، صداگذاری و جلوه های ویژه.
فیلم های برجسته ساخته شده در چینه چیتا
- `بن هور` (Ben-Hur) : این فیلم حماسی و تاریخی، به کارگردانی ویلیام وایلر، یکی از مشهورترین فیلم هایی است که در چینه چیتا ساخته شده است.
- `کلئوپاترا` (Cleopatra) : این فیلم با بازی الیزابت تیلور و ریچارد برتون نیز در چینه چیتا فیلم برداری شده است.
- `رم، شهر بی دفاع` (Rome, Open City) : این فیلم نئورئالیستی به کارگردانی روبرتو روسلینی یکی از آثار مهم سینمای ایتالیا است که در چینه چیتا تولید شده است.
- `خدایان مصر` (Gods of Egypt) : فیلمی تخیلی و فانتزی که بخش هایی از آن در چینه چیتا فیلم برداری شده است.
اهمیت چینه چیتا در سینما
- مأمن هنری : چینه چیتا به عنوان یک مرکز خلاقیت و نوآوری شناخته می شود که بسیاری از کارگردانان و فیلم سازان برجسته از سراسر جهان در آن کار کرده اند.
- سهم فرهنگی : این استودیو نقش مهمی در توسعه و ترویج سینمای ایتالیا و اروپا داشته است و فیلم های ساخته شده در آن تأثیرات فرهنگی و هنری بزرگی داشته اند.
- همکاری بین المللی : چینه چیتا به عنوان یک مرکز بین المللی برای تولید فیلم، محل همکاری های فراوان بین فیلم سازان ایتالیایی و خارجی بوده است.
چینه چیتا با تاریخچه غنی و امکانات پیشرفته خود، همچنان یکی از مراکز اصلی تولید فیلم در جهان است و به عنوان یک نماد برجسته در صنعت فیلم سازی شناخته می شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از چین خوردگی
تصویر چین خوردگی
چروک داشتن و ناهموار بودن سطح چیزی، در علم زمین شناسی ناهمواری هایی که در اثر فشار و تغییرات طبیعی در سطح زمین به وجود آمده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چینه
تصویر چینه
دانه ای که پرندگان می خوردند، نوعی دیوار گلی که سنگ و آجر در آن به کار نمی رود و لایه های آن را تکه تکه بر روی هم می چینند، هر لایه از دیوار گلی، دای، در علم زمین شناسی هر طبقه از زمین که از لحاظ آثار و بقایا مربوط به یک دوره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین دادن
تصویر چین دادن
به وجود آوردن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین افتادن
تصویر چین افتادن
به وجود آمدن تا و شکن در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
دهی از دهستان دشتابی است که در بخش بوئین شهرستان قزوین واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ده کوچکی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 17 هزارگزی باختر شوشتر و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀ دزفول به شوشتر. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
درختی عظیم با برگی کم عرض و طویل و گلی پنج برگ و سفید و خوشبوی، و این درخت در اول گل آرد و سپس برگ کند و پوست بیخ آن مسهلی قوی است
لغت نامه دهخدا
عمل چین خوردن، تحول و تغییر شکلی که در شکل طبقات زمین بر اثر فشار های جانبی و جنبشهای کوهزایی حاصل میشود و نتیجه اش تشکیل پستیها و بلندیها و وا ریختگی و عدم نظم طبقات قبلی است
فرهنگ لغت هوشیار
چین برداشتن، شکنج یافتن، شکن یافتن، چروک شدن، پست و بلندی یافتن، ناهموار شدن سطح زمین، چین خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چین خورده
تصویر چین خورده
چین برداشته چروک شده، پست و بلند و ناهموار گردیده (سطح زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه می چیند کسی که میوه یا گلی را از درخت جدا میکند، آنکه اشیایی را منظم و مرتب بالای هم یا کنار هم قرار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
کیسه مانندی که در امتداد مری اکثر پرندگان قرار دارد و چینه وارد آن میشود حوصله ژاغر
فرهنگ لغت هوشیار
علمی که طبقات و چینه های مختلف زمین را از لحاظ جنس ساختمان و قدمت زمان و نوع آثار جانوری و گیاهی آن مورد بحث قرار میدهد علم طبقات الارض
فرهنگ لغت هوشیار
ظرفهائی که از خاک مخصوصی به اسم کائولن ساخته میشود، چون این خاک ابتدا در چین بدست آمده باین اسم نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چینش
تصویر چینش
ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چینواد
تصویر چینواد
صراط
فرهنگ واژه فارسی سره
کوک زدن، پیچاندن نخ به قرقره، چیدن به ردیف و بر روی هم، باز
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن، بافتن جوراب و مانند آن، جمع کردن خرده هیزم و مانند آن از
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراکی که مواد اصلی آن گوشت اسفناج سیب زمینی و برنج است
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشه چین، برداشت کننده ی ته مانده ی محصول مزارع که عموما
فرهنگ گویش مازندرانی
بچین
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن، ردیف کردن، جمع و جور کردن، بچین، مرتب کن
فرهنگ گویش مازندرانی