جدول جو
جدول جو

معنی چوژه - جستجوی لغت در جدول جو

چوژه
(ژَ / ژِ)
چوزه. (ناظم الاطباء). جوجه. ج، چوژگان:
شاها ز توغوری بلباسات بجست
مانندۀ چوژه از کف خات بجست
از اسب پیاده گشت و رخ پنهان کرد
پیلان بتو شاه داد و از مات بجست.
فردوس مطربه.
همچنانک آن مرغ بر آن بیضه خود بنشیند و آن را گرم میدارد و از آن چوژگان بیرون می آرد... لاجرم چوژگان بیرون نمی آیند. (کتاب المعارف).
رجوع به چوزه شود
لغت نامه دهخدا
چوژه
جوجه
تصویری از چوژه
تصویر چوژه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوژه
تصویر هوژه
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر
چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوبه
تصویر چوبه
تیر راست و چوبی بلند مثلاً چوبۀ دار،
تیری که با کمان می انداختند، برای مثال دری هم برآید ز چندین صدف / ز صد چوبه آید یکی بر هدف (سعدی۱ - ۹۴)
چوبۀ دار: تیر چوبی یا فلزی بلندی که محکوم به اعدام را از آن حلق آویز می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوژه
تصویر جوژه
جوجه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزه، چوزه، فرخ، فره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوزه
تصویر چوزه
جوجه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزه، جوژه، فرخ، فره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت، جوجه تیغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوژه
تصویر سوژه
موضوع، مضمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چوله
تصویر چوله
کج، خمیده، منحنی، کوله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوژه
تصویر کوژه
خر سفید رنگ
فرهنگ فارسی عمید
گیاهی با خارهای درشت به اندازۀ نخود که به دامن لباس و پاچۀ شلوار می چسبد، برای مثال به دل ها اندر آویزد دو زلفش / چو دوژه کاندر آویزد به دامان (خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(نَهْ)
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
لغت نامه دهخدا
(نِ)
در تداول عامه، لغزیدن از بالا به پائین. سریدن. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ)
ساق درخت و ساق انسان و حیوان. (شعوری ج 1 ص 270). پوزه
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
پیر ژولیانی، پاپ مسیحی از سال 1276 تا 1277 میلادی در عهد وی دو تن نماینده از طرف دربار اباقا پادشاه مغول در ایران عازم شهر رم شدند و عیسویان را به پس گرفتن بیت المقدس و فلسطین از دست مسلمین دعوت کردند و از جانب اباقا به ایشان وعده مساعدت شد و پاپ آنان را نزد سلاطین فرانسه و انگلیس فرستاد و دو نمایندۀ مزبور که ازعیسویان گرجی بودند از طرف آباقا اظهار داشتند که او و قوبیلای قاآن مائلند که قبول دیانت عیسوی کنند. پاپ برای تحقیق مطلب و تبلیغ آئین مسیح تصمیم گرفت که پنج تن از روحانیون را به دیار مشرق فرستد، ولی چون در همان اوان یعنی سال 676 هجری قمری بمرد تصمیم او عملی نشد، فقط نیکلای سوم پاپ جدید سال بعد نامه ای به اباقا و قوبیلای نوشت و از مساعدت ایشان درباره عیسویان اظهار مسرّت کرد. (از تاریخ مغول اقبال ص 204)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوژه
تصویر سوژه
مضمون، بحث، بررسی و آزمایش خشتک جامه و پیراهن
فرهنگ لغت هوشیار
جامه پشمی خشن که چوپانان و برزیکران پوشند، جامه پشمی ضخیم که راهبان نصاری پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوژه
تصویر هوژه
جل را گویند که چکاوک نیز نامیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
خارپشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوژه
تصویر جوژه
جوجه
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که بدان خمیر نان را تنک سازند صوبج، خدنگ، تازیانه، رخمه، چوبدستی چوبک، چوبک
فرهنگ لغت هوشیار
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله ای از هر نوع خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوژه
تصویر گوژه
غلاف پنبه غوزه پنبه، غلاف خشخاش، پیله ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوژه
تصویر کوژه
خر سفید رنگ اقمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوزه
تصویر چوزه
جوجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوژه
تصویر پوژه
ساق درخت تنه درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چونه
تصویر چونه
((نِ))
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله از هر نوع خمیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوله
تصویر چوله
((چَ لَ))
کج، منحنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موژه
تصویر موژه
((ژِ))
موژ. مویه، اندوه، غم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوژه
تصویر کوژه
((ژِ))
خر سفید رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوژه
تصویر سوژه
((ژِ))
موضوع، آن چه که درباره آن بحث یا آزمایش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژوژه
تصویر ژوژه
((ژَ یا ژِ))
خارپشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوبه
تصویر چوبه
((بِ))
چوبی که بدان خمیر نان را تنک سازند، صوبج (معر)، خدنگ، تازیانه، زخمه، چوبدستی، چوبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوزه
تصویر چوزه
((زِ))
جوجه
فرهنگ فارسی معین