جدول جو
جدول جو

معنی چوزه

چوزه
جوجه، بچۀ هر پرنده که تازه از تخم درآمده باشد به ویژه مرغ خانگی، جوزه، جوژه، فرخ، فره
تصویری از چوزه
تصویر چوزه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چوزه

چوزه

چوزه
دهی است از دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. 545 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه محلی آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

چوزه

چوزه
بچۀ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامۀ منیری). بچۀ ماکیان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بچۀ ماکیان و جز آن. (ناظم الاطباء). جوجه. (فرهنگ فارسی معین). بچۀ مرغ. جوجه. چوژه. فرخ. فَرّوج قوب. (یادداشت مؤلف). ج، چوزگان:
چون پند فرومایه سوی چوزه گراید
شاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ.
جلاب بخاری.
بگیرم آنگه و پرش یکان یکان بکنم
چو پر چوزۀ اندر ربوده گرسنه خاد.
سوزنی.
در پناه پهلوان کبک و تذرو آردبرون
چوزگان دانه چین ازبیضۀ شاهین و باز.
سوزنی.
شعر من جز در مدیح او نباشد لاجرم
فرش عز از قیروان تا قیروان می افکند
دانی از مرغان کدامین بگسلاند نسل خویش
آنکه چوزه از برون آشیان می افکند.
عمادی شهریاری.
جره بازت که شکاری فکنست
جیره اش چوزۀ هر بیوه زنست.
جامی
غوزۀ پنبه را گویند. (یادداشت مؤلف). کشکله، چوزۀ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، رخنهای کمردوک را نیز گویند که در وقت پنبه رشتن ریسمان چرخ را در آن اندازند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). شکاف کمردوک که ریسمان در آن افتد وقت رشتن. (فرهنگ نظام). به این معنی چوزه دوک نیز گویند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

دوزه

دوزه
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
فرهنگ لغت هوشیار

روزه

روزه
خودداری از خوردن و آشامیدن که مدت شرعی آن از طلوع صبح تا غروب آفتاب است
فرهنگ لغت هوشیار