جدول جو
جدول جو

معنی چونه

چونه((نِ))
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله از هر نوع خمیر
تصویری از چونه
تصویر چونه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با چونه

چونه

چونه
واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد، گلوله ای از هر نوع خمیر
فرهنگ لغت هوشیار

چونه

چونه
در تداول عامه، لغزیدن از بالا به پائین. سریدن. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا

چونه

چونه
آهک باشد. (فرهنگ سروری). مأخوذ از هندی، آهک زنده. (ناظم الاطباء) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.
خسرو (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی).
ودر نسخۀ حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است
لغت نامه دهخدا

چونه

چونه
گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. (ناظم الاطباء). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. (فرهنگ نظام). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. (از فرهنگ فارسی معین) ، گلوله ای از هر نوع خمیر
لغت نامه دهخدا