بچۀ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامۀ منیری). بچۀ ماکیان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بچۀ ماکیان و جز آن. (ناظم الاطباء). جوجه. (فرهنگ فارسی معین). بچۀ مرغ. جوجه. چوژه. فرخ. فرّوج قوب. (یادداشت مؤلف). ج، چوزگان: چون پند فرومایه سوی چوزه گراید شاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ. جلاب بخاری. بگیرم آنگه و پرش یکان یکان بکنم چو پر چوزۀ اندر ربوده گرسنه خاد. سوزنی. در پناه پهلوان کبک و تذرو آردبرون چوزگان دانه چین ازبیضۀ شاهین و باز. سوزنی. شعر من جز در مدیح او نباشد لاجرم فرش عز از قیروان تا قیروان می افکند دانی از مرغان کدامین بگسلاند نسل خویش آنکه چوزه از برون آشیان می افکند. عمادی شهریاری. جره بازت که شکاری فکنست جیره اش چوزۀ هر بیوه زنست. جامی غوزۀ پنبه را گویند. (یادداشت مؤلف). کشکله، چوزۀ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، رخنهای کمردوک را نیز گویند که در وقت پنبه رشتن ریسمان چرخ را در آن اندازند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). شکاف کمردوک که ریسمان در آن افتد وقت رشتن. (فرهنگ نظام). به این معنی چوزه دوک نیز گویند. (انجمن آرا)
بچۀ نوزاد ماکیان که بتازیش فرخ خوانند. (شرفنامۀ منیری). بچۀ ماکیان. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). بچۀ ماکیان و جز آن. (ناظم الاطباء). جوجه. (فرهنگ فارسی معین). بچۀ مرغ. جوجه. چوژه. فرخ. فَرّوج قوب. (یادداشت مؤلف). ج، چوزگان: چون پند فرومایه سوی چوزه گراید شاهین ستنبه به تذروان کند آهنگ. جلاب بخاری. بگیرم آنگه و پرش یکان یکان بکنم چو پر چوزۀ اندر ربوده گرسنه خاد. سوزنی. در پناه پهلوان کبک و تذرو آردبرون چوزگان دانه چین ازبیضۀ شاهین و باز. سوزنی. شعر من جز در مدیح او نباشد لاجرم فرش عز از قیروان تا قیروان می افکند دانی از مرغان کدامین بگسلاند نسل خویش آنکه چوزه از برون آشیان می افکند. عمادی شهریاری. جره بازت که شکاری فکنست جیره اش چوزۀ هر بیوه زنست. جامی غوزۀ پنبه را گویند. (یادداشت مؤلف). کشکله، چوزۀ پنبه بود که از او پنبه بیرون کنند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، رخنهای کمردوک را نیز گویند که در وقت پنبه رشتن ریسمان چرخ را در آن اندازند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). شکاف کمردوک که ریسمان در آن افتد وقت رشتن. (فرهنگ نظام). به این معنی چوزه دوک نیز گویند. (انجمن آرا)
دهی است از دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. 545 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه محلی آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان دودانگه بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. 545 تن سکنه دارد. از چشمه و رودخانه محلی آبیاری میشود. محصولش غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
شرابی که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، برای مثال ز دونان چون طمع داری کرم های جوانمردان / خرد داند که در عشرت شرابی ناید از بوزه (ابن یمین - مجمع الفرس - بوزه)
شرابی که از برنج، ارزن یا جو تهیه می شود، برای مِثال ز دونان چون طمع داری کرم های جوانمردان / خرد داند که در عشرت شرابی ناید از بوزه (ابن یمین - مجمع الفرس - بوزه)
مربوط به روز در ترکیب با عدد مثلاً دو روزه، یک روزه، در فقه از اعمال مذهبی، به صورت خودداری از خوردن، آشامیدن و سایر اعمالی که برای روزه دار منع شده از طلوع صبح تا غروب آفتاب، صوم، روزه دار مثلاً امروز روزه بودم روزه گشودن: روزه گشادن، کنایه از باز کردن روزه با خوردن غذا، افطار کردن روزۀ مریم: روزۀ سکوت که حضرت مریم به آن مامور شد، خاموشی و سکوت
مربوط به روز در ترکیب با عدد مثلاً دو روزه، یک روزه، در فقه از اعمال مذهبی، به صورت خودداری از خوردن، آشامیدن و سایر اعمالی که برای روزه دار منع شده از طلوع صبح تا غروب آفتاب، صوم، روزه دار مثلاً امروز روزه بودم روزه گشودن: روزه گشادن، کنایه از باز کردن روزه با خوردن غذا، افطار کردن روزۀ مریم: روزۀ سکوت که حضرت مریم به آن مامور شد، خاموشی و سکوت
تکه پارچه ای که زیر بغل پیراهن یا میان شلوار بدوزند، خشتک، خشتچه، تریز جامه، برای مثال پرزر و در گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
تکه پارچه ای که زیر بغل پیراهن یا میان شلوار بدوزند، خشتک، خشتچه، تریز جامه، برای مِثال پرزر و دُر گشته ز تو دامنش / خشتک زر سوزۀ پیراهنش (نظامی۱ - ۱۳)
غلاف پنبه که پنبه از آن بر نیامده باشند میوه ناشکفته پنبه گندک. یا غوزه پنبه. پنبه ای که از پوست جدا نشده بیلم، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق خشخاش و غلاف خشخاش کوکنار. یا غوزه آب. حباب. یا غوزه نقره. مهره نقره قداس
غلاف پنبه که پنبه از آن بر نیامده باشند میوه ناشکفته پنبه گندک. یا غوزه پنبه. پنبه ای که از پوست جدا نشده بیلم، غلاف و پوست بعضی گیاهان مانند شقایق خشخاش و غلاف خشخاش کوکنار. یا غوزه آب. حباب. یا غوزه نقره. مهره نقره قداس
پارسی تازی گشته یک گردکان واحد جوز یک گردو. یا جوزه مطلقه. واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 418) یا جوزه ملکبه. واحد وزن معادل شش درخمی (رساله مقداریه ایضا) یا جوزه نبطیه. واحد وزن معادل یک بندقه و بقولی یک مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 417)
پارسی تازی گشته یک گردکان واحد جوز یک گردو. یا جوزه مطلقه. واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 418) یا جوزه ملکبه. واحد وزن معادل شش درخمی (رساله مقداریه ایضا) یا جوزه نبطیه. واحد وزن معادل یک بندقه و بقولی یک مثقال (رساله مقداریه. فرهنگ ایران زمین 4 -1: 10 ص 417)
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو
از تیره پروانه واران جزو دسته شبدرها که گل آن سفید یا ارغوانی و یا صورتی است شکل گل کروی و دارای خارهای غلاب مانندیست که بر پشم گوسفندان بهنگام چرا میچسبد. دوزه دووجه دو ستو