جدول جو
جدول جو

معنی چوروت - جستجوی لغت در جدول جو

چوروت
چروت، سیگاری که بدون کاغذ از برگ توتون پیچیده میشود، این کلمه از چرت ’اردوست’ و اصل آن نیز از انگلیسی گرفته شده است، (فرهنگ نظام)، سیگار برگ، رجوع به چروت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم، غضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوروت
تصویر اوروت
برهنه، لخت، عریان، معرّیٰ، تهک، عور، متجرّد، ورت، پتی، لاج، رت، عاری، غوشت، لوت، لچ
اوروت کردن: پر کندن مرغ کشته
فرهنگ فارسی عمید
چروک، در تداول عوام، چین و شکن و فرورفتگی به درازا در چیزی، چنانکه در جامه یا پوست و مانند آن، چین، شکن، نورد، چین از پی چین، شکنج آژنگ، ونج، کیس، (یادداشت مؤلف)، غالباً چین و چروک با هم بکار رود،
- چوروک افتادن (در تداول عامه)، چین و شکن پیدا کردن چیزی چون پارچه و پوست رخسار و مانند آن، چین از پی چین پیدا آمدن چیزی را، کیس برداشتن،
- چوروک خوردن (در تداول عامه)، چین برداشتن، ترنجیده شدن، در ترنجیدن، چین خوردن، تکمش، نورد پیدا کردن، (یادداشت مؤلف)،
- چوروک دادن (در تداول عامه)، چین انداختن بپارچه و نظایر آن را گویند، چین دادن، چین و شکن دادن
لغت نامه دهخدا
کشک، (سنگلاخ)، قروت، رجوع به آن دوشود، امر است از خشک کردن، (سنگلاخ)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
ملج. رجوع به ملج شود. در لاهیجان نامی است که به شیردار دهند. درختی است که چوب آن برای طبق و لاوک و قاشق استعمال شود و در جنگلهای ایران از آن به دست آید و از پوست آن پاشنۀ چارق درست کنند
لغت نامه دهخدا
(چُ)
سیگاری که بدون کاغذ از برگ نبریدۀ توتون پیچیده میشود. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(چُ رَ)
دهی است از دهستان در کاسعیده بخش چهاردانگه شهرستان ساری. 415 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار. محصولاتش غلات، لبنیات و ارزن و صنایع دستی زنان شال وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
خشم. (اوبهی) (حاشیۀ اسدی) (فرهنگ فارسی معین). غضب. (فرهنگ فارسی معین).
- وروت کردن، خشم کردن. غضب کردن. (فرهنگ فارسی معین) :
بر من ای سنگدل وروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن.
بارانی (از فرهنگ اسدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چوروک
تصویر چوروک
در تداول عامه چین و شکن، فرو رفتگی بدرازا در چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوروت
تصویر قوروت
ترکی کشک کشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوروت
تصویر اوروت
((اُ))
برهنه، عریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروت
تصویر وروت
((وُ))
خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
حرف ها را بزرگ کردن، دوجاگویی، چند پهلو حرف زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی