جدول جو
جدول جو

معنی چهارمهن - جستجوی لغت در جدول جو

چهارمهن
(چَمَ هََ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. در 74هزارگزی شمال باختری مشهد و یک کیلومتری شمال شوسۀ مشهد به قوچان واقع است. جلگه ومعتدل است، 212 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات، چغندر و سیب زمینی است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چهارجهت
تصویر چهارجهت
چهار جهت اصلی که عبارت است از مشرق، مغرب، شمال و جنوب، چهار سمت
چهارجهت فرعی: چهار جهتی که بین چهار جهت اصلی قرار دارد و عبارت است از شمال شرقی، جنوب شرقی، شمال غربی و جنوب غربی
فرهنگ فارسی عمید
چهار میخ فلزی یا چوبی که به شکل مربع بر زمین یا دیوارکوبیده شود و دست و پای محکوم را برای شکنجه به آن ببندند، کنایه از گرفتار و اسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارمذهب
تصویر چهارمذهب
چهارآیین، چهارمذهب اهل تسنن، که عبارت است از حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهاردهم
تصویر چهاردهم
ویژگی آنکه یا آنچه در مرتبۀ چهارده قرار دارد، چهاردهمی، چهاردهمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارموج
تصویر چهارموج
طوفان شدید دریا، غرقاب، گرداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهارمغز
تصویر چهارمغز
مغز گردو، فندق، بادام و پسته
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ رُ)
منسوب به عدد چهار. چیزی در مرتبۀ چهارم. که میان مرتبۀ سوم و پنجم قرار دارد. رجوع به چهارم و چارمین شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ چَ مَ)
کنایه از عالم و جهان است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَهْ)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه شهرستان مشهد. در 72هزارگزی شمال باختری مشهد و8 هزارگزی خاوری شوسۀ عمومی مشهد به قوچان واقع است. جلگه و معتدل و 343 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان هشون بخش بافت شهرستان سیرجان. در 30هزارگزی باختر بافت و 4 هزارگزی جنوب راه فرعی بافت به سیرجان واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ جَ هََ)
چهار حد اصلی. چهارسوی وچهارطرف: چهار جهت اصلی، مشرق، مغرب، شمال و جنوب. چهار جهت فرعی، شمال شرقی، شمال غربی، جنوب شرقی و جنوب غربی، عالم. رجوع به چارجهت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چهارمیخ
تصویر چهارمیخ
چهار عدد میخ که روی زمین یا دیوار به شکل مربع یا مستطیل بکوبند، نوعی شکنجه که چهاردست و پای کسی را به چهار میخ ببندند و شکنجه اش کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
الرّابع
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
Fourthly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quatrième
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
ลำดับที่สี่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
четвертый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
viertens
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
четвертий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
czwórty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
第四
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quarto
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
quarto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
vierde
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
cuarto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
keempat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
چوتھا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
চতুর্থ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
ya nne
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
dördüncü olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
第四に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
רביעי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
चौथे
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از چهارمین
تصویر چهارمین
네 번째로
دیکشنری فارسی به کره ای