جدول جو
جدول جو

معنی چنز - جستجوی لغت در جدول جو

چنز(چَ)
جلجل. جلاجل. الجلاجل. چنزهای دف. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چنب
تصویر چنب
سنت، کار خوب، عمل نیک، مقابل فرض و واجب، مستحب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ
تصویر چنگ
منقار، نوک پرندگان، پوزۀ چهارپایان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنز
تصویر سنز
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، بوغنج، کبودان، سیاه تخمه، شونیز، سیسارون، سنیز، کرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرز
تصویر چرز
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، جرز، جرد، ابره، تودره، شاست، برای مثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بود همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیز
تصویر چیز
مقابل ناچیز، موجود، آنچه موجود باشد
شیء، جسم
امر، پدید
حالت، موضوع و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغز
تصویر چغز
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو، برای مثال هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح - شاعران بی دیوان - ۳۷۶) صدای قورباغه، آواز قورباغه،
ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد، ویژگی جراحتی که سر به هم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد، دمل، برای مثال تا بنشکافی به نشتر ریش چغز / کی شود نیکو و کی گردید نغز (مولوی - ۶۱۳) بن مضارع چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چند
تصویر چند
عدد و مقدار مجهول و نامعین معمولاً از سه تا نه،
کلمه ای برای پرسش از مقدار یا اندازه، چه مقدار، چندتا مثلاً چندصفحه خواندی؟، به چه قیمتی مثلاً خانه ات را چند خریدی؟، پسوند متصل به واژه به معنای
دارای بیش از دو چیز مثلاً چندکاره، چندپهلو، تاکی؟، چند بار، برای مثال چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنۀ عنکبوت؟ (نظامی۱ - ۵۶)
چند و چون: چگونگی، کیفیت، کم و کیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنز
تصویر کنز
کاناز، قسمت انتهایی خوشۀ خرما که به شاخه چسبیده است، کناز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنگ
تصویر چنگ
از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته می شود، هارپ، برای مثال پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی - ۲۳۲)، هر چیز خمیده یا سرکج، خمیده، منحنی
پنجۀ انسان، پنج انگشت دست انسان
پنجه و چنگال درندگان و پرندگان، دست، قلاب، چنگک
چنگ زدن: نواختن چنگ، به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی، کنایه از متوسل شدن
چنگ مریم: در علم زیست شناسی گل، گل نگون سار، برای مثال برست از چنگ مریم شاه عالم / چنانک آبستنان از «چنگ مریم» (نظامی۲ - ۲۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنز
تصویر عنز
بزماده، ماده بز، ماده آهو، آهوبرۀ ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنه
تصویر چنه
دانه ای که مرغ از زمین برچیند
فرهنگ فارسی عمید
(چَ زَ نَ)
دهی است جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در28/5 هزارگزی جنوب ورزقان و 8/5 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است. 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی و گلیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چغز
تصویر چغز
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
طعنه، افسوس کردن، آنچه دیده و شنیده از احوال نوخاستگان و حرکات ایشان و سخنان با طنز که میگفتند، باز راند
فرهنگ لغت هوشیار
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منز
تصویر منز
نا آرام: مرد، گهواره
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته گنج، گنجه بن و بیخ خوشه خرما آنجا که بدرخت چسبیده. گنج گنجینه. یا کنز مخفی. هویت احدیت است که مکنون در غیب است و هو بطن کل ما بطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیز
تصویر چیز
شیئی، پدیده
فرهنگ لغت هوشیار
بز ماده، هو بره ماده از پرندگان، کرکس ماده از پرندگان، پشته سیاه، آله ماده (آله عقاب)، روی بر گرداندن، بازوبین زدن، بیهوده (باطل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنز
تصویر قنز
خم کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنز
تصویر جنز
کوخ خاته گلی و کوچک، پوشیدن، گرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرز
تصویر چرز
هوبره حباری
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنو
تصویر چنو
مانند او مثل او
فرهنگ لغت هوشیار
منقار جانوران و مرغان خمیده و منحنی و انگشت دست انسان و پنجه و چنگال درندگان را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چند
تصویر چند
مقدار معین، عدد غیر معین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرز
تصویر چرز
((چَ))
چکاوک، قبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغز
تصویر چغز
((چَ))
وزغ، قورباغه، صدای وزغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغز
تصویر چغز
زخم سربسته و چرکین، جراحت سرباز نکرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنه
تصویر چنه
((چِ نِ))
چینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنو
تصویر چنو
((چُ))
چون او، مانند او، مثل او
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ
تصویر چنگ
منحنی، خمیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چنگ
تصویر چنگ
((چُ))
چنگیدن، سخن، گفتار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیز
تصویر چیز
شی
فرهنگ واژه فارسی سره