هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، جرز، جرد، ابره، تودره، شاست، برای مثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بود همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
هوبَره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حُباری، جَرز، جَرد، اُبره، تودَره، شاست، برای مِثال به چنگال قهر تو در خصم بددل / بُوَد همچو چرزی به چنگال شاهین (رودکی - ۵۲۷)
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو، برای مثال هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح - شاعران بی دیوان - ۳۷۶) صدای قورباغه، آواز قورباغه، ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد، ویژگی جراحتی که سر به هم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد، دمل، برای مثال تا بنشکافی به نشتر ریش چغز / کی شود نیکو و کی گردید نغز (مولوی - ۶۱۳) بن مضارع چغزیدن
قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، قاس، کَلا، کَلائو، برای مِثال هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح - شاعران بی دیوان - ۳۷۶) صدای قورباغه، آواز قورباغه، ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد، ویژگی جراحتی که سر به هم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد، دمل، برای مِثال تا بنشکافی به نشتر ریش چغز / کی شود نیکو و کی گردید نغز (مولوی - ۶۱۳) بن مضارعِ چغزیدن
عدد و مقدار مجهول و نامعین معمولاً از سه تا نه، کلمه ای برای پرسش از مقدار یا اندازه، چه مقدار، چندتا مثلاً چندصفحه خواندی؟، به چه قیمتی مثلاً خانه ات را چند خریدی؟، پسوند متصل به واژه به معنای دارای بیش از دو چیز مثلاً چندکاره، چندپهلو، تاکی؟، چند بار، برای مثال چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنۀ عنکبوت؟ (نظامی۱ - ۵۶) چند و چون: چگونگی، کیفیت، کم و کیف
عدد و مقدار مجهول و نامعین معمولاً از سه تا نه، کلمه ای برای پرسش از مقدار یا اندازه، چه مقدار، چندتا مثلاً چندصفحه خواندی؟، به چه قیمتی مثلاً خانه ات را چند خریدی؟، پسوند متصل به واژه به معنای دارای بیش از دو چیز مثلاً چندکاره، چندپهلو، تاکی؟، چند بار، برای مِثال چند پری چون مگس از بهر قوت / در دهن این تنۀ عنکبوت؟ (نظامی۱ - ۵۶) چند و چون: چگونگی، کیفیت، کم و کیف
از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته می شود، هارپ، برای مثال پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی - ۲۳۲)، هر چیز خمیده یا سرکج، خمیده، منحنی پنجۀ انسان، پنج انگشت دست انسان پنجه و چنگال درندگان و پرندگان، دست، قلاب، چنگک چنگ زدن: نواختن چنگ، به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی، کنایه از متوسل شدن چنگ مریم: در علم زیست شناسی گل، گل نگون سار، برای مثال برست از چنگ مریم شاه عالم / چنانک آبستنان از «چنگ مریم» (نظامی۲ - ۲۳۶)
از سازهای سیمی قدیمی که ۴۶ سیم دارد و با انگشتان دست نواخته می شود، هارپ، برای مِثال پیران چنگ پشت و جوانان چنگ زلف / در چنگ، جام باده و در گوش بانگ «چنگ» (سوزنی - ۲۳۲)، هر چیز خمیده یا سرکج، خمیده، منحنی پنجۀ انسان، پنج انگشت دست انسان پنجه و چنگال درندگان و پرندگان، دست، قلاب، چنگک چنگ زدن: نواختن چنگ، به چیزی چنگ انداختن، دست انداختن به چیزی، کنایه از متوسل شدن چنگِ مریم: در علم زیست شناسی گل، گل نگون سار، برای مِثال برست از چنگ مریم شاه عالم / چنانک آبستنان از «چنگ مریم» (نظامی۲ - ۲۳۶)
دهی است جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در28/5 هزارگزی جنوب ورزقان و 8/5 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است. 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی و گلیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. در28/5 هزارگزی جنوب ورزقان و 8/5 هزارگزی راه شوسۀ تبریز به اهر واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است. 387 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری، صنایع دستی و گلیم بافی است. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین
استخوان زنخ فک اسفل ذقن. دانه ای که مرغ از زمین برچیند و بخورد، هر طبقه از دیوار گلی، دیوار گلی، قسمتی از ساختمان پوسته جامد کره زمین که دارای ساختمان مشابه از لحاظ مواد ترکیبی است و آثار و بقایای فسیل شناسی آن مربوط بیک زمانست طبقه زمین