جدول جو
جدول جو

معنی چمچم - جستجوی لغت در جدول جو

چمچم
چمچمه ملعقه کفگیر
تصویری از چمچم
تصویر چمچم
فرهنگ لغت هوشیار
چمچم
خرام، رفتار به ناز و خرام، برای مثال زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها - رشیدی)
تصویری از چمچم
تصویر چمچم
فرهنگ فارسی عمید
چمچم
((چُ چُ یا چَ چَ))
رفتار به ناز، خرام
تصویری از چمچم
تصویر چمچم
فرهنگ فارسی معین
چمچم
((چُ چُ))
گیوه، سم اسب و استر و خر و گاو و مانند آن ها
تصویری از چمچم
تصویر چمچم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمچمه
تصویر چمچمه
صدای پا در هنگام راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچمه
تصویر چمچمه
صدای پای انسان یا چهارپایان هنگام راه رفتن، شکشک، شلپوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از همچم
تصویر همچم
مترادف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چوچم
تصویر چوچم
نوعس کفش که درویشان بر پای کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
قاشق و کفگیر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
ملاقه، قاشق بزرگ، کفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کفچه، کفلیز، کرکفیز، کفچلیز، کفچلیزک، کفچلیزه، آردن، کفچه، برای مثال غریبی گرت ماست پیش آورد / دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی - ۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمچه
تصویر چمچه
((چَ یا چُ یا چِ))
کفگیر، قاشق بزرگ
فرهنگ فارسی معین
نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ می بافند و ته آن را از لته و کهنه درست می کنند، گیوه، سم حیوانات چهارپا، سم، برای مثال تا تو چمچم کنی شکسته بود / بر سرت سنگ همچو «چم چم» خر (سوزنی - رشیدی - چم چم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچم
تصویر چچم
شلمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چچم
تصویر چچم
شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، شیله، چچن، شلمک، شولم، گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید