جدول جو
جدول جو

معنی چم چم

چم چم
نوعی کفش که رویۀ آن را با نخ می بافند و ته آن را از لته و کهنه درست می کنند، گیوه، سم حیوانات چهارپا، سم، برای مثال تا تو چمچم کنی شکسته بود / بر سرت سنگ همچو «چم چم» خر (سوزنی - رشیدی - چم چم)
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چم چم

چم چم

چم چم
دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان که در 35 هزارگزی جنوب باختری قصبۀ اسدآباد و 4 هزارگزی فارسینج واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 366 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات، توتون، لبنیات و عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

چماچم

چماچم
پیشانی را گویند و به عربی ناصیه خوانند. (برهان). پیشانی بود. (جهانگیری) (رشیدی). بمعنی ناصیه و پیشانی. (انجمن آرا) (آنندراج) :
به درگاه قصر رفیعت نهاده
ملوک عجم از تفاخر چماچم.
حکیم نزاری (از جهانگیری).
، موی پیشانی و ناصیه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

خم چم

خم چم
راه رفتن به ناز، حرکات دلبرانه، تواضع و فروتنی. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

چمچم

چمچم
خرام، رفتار به ناز و خرام، برای مِثال زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها - رشیدی)
چمچم
فرهنگ فارسی عمید