جدول جو
جدول جو

معنی چمچمه

چمچمه
صدای پای انسان یا چهارپایان هنگام راه رفتن، شکشک، شلپوی
تصویری از چمچمه
تصویر چمچمه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چمچمه

چمچمه

چمچمه
صدا و آواز پای را گویند وقت راه رفتن. (برهان). آواز پای را گویند که هنگام راه رفتن برآید وشلپوی و شکاشک و شکک نیز گویند. (جهانگیری). آوازپای را گویند که وقت راه رفتن برآید و آن را شلپوی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). صدا و آواز پای در هنگام راه رفتن. (ناظم الاطباء). شکشک:
در صف اقران مجد چمچمۀ مر کبش
توده کش چشم تنگ از نمک ذوالمنن.
فاخری رازی (از انجمن آرا).
گردنعال وچمچمۀ باد پویگانش
خوش چون سماع و سرمه بسمع و بصر رسید.
فاخری رازی (از انجمن آرا).
رجوع به شکاشک و شکشک و شکک و شلپویه شود
لغت نامه دهخدا

چمچم

چمچم
خرام، رفتار به ناز و خرام، برای مِثال زمستان منهزم شد تا درآمد / سپاه ماه فروردین به چمچم (پوربها - رشیدی)
چمچم
فرهنگ فارسی عمید

چمچه

چمچه
ملاقه، قاشق بزرگ، کَفگیر، آلتی سوراخ سوراخ و دسته دار برای گرفتن کف روی پختنی ها یا ظرف کردن غذا، کَفچه، کَفلیز، کَرکَفیز، کَفچَلیز، کَفچَلیزَک، کَفچَلیزه، آردَن، کَفچه، برای مِثال غریبی گرت ماست پیش آورد / دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ (سعدی - ۸۱)
چمچه
فرهنگ فارسی عمید