چودار، چودر، ویبگ، گیاهی هرزه که در غله زار روید و دانۀ آن چون گندمی لاغر و کشیده است، قسمی گندم وحشی، نوعی از حبوبات که در میان گندم و جو پیدا آید، و رجوع به چودار شود
چودار، چودر، ویبگ، گیاهی هرزه که در غله زار روید و دانۀ آن چون گندمی لاغر و کشیده است، قسمی گندم وحشی، نوعی از حبوبات که در میان گندم و جو پیدا آید، و رجوع به چودار شود
صاحب مال و دولتمند، (آنندراج)، غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال، (ناظم الاطباء)، مال دارنده، دارای مال، ثروتمند، غنی، توانگر، دارا، صاحب ثروت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش ز گنج تو افزون تر است، فردوسی، مالداران توانگر کیسۀ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند، سنائی، من مفلسم و تو مالداری من خالیم و تو خالداری، نظامی، مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم، (گلستان چ قریب ص 109)، مالک ستور و حشم، صاحب مواشی، آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد، صاحب چارپایان، آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خرکچی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
صاحب مال و دولتمند، (آنندراج)، غنی و پولدار و متمول و مالک و صاحب مال، (ناظم الاطباء)، مال دارنده، دارای مال، ثروتمند، غنی، توانگر، دارا، صاحب ثروت، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یکی مایه ور مالدار ایدر است که گنجش ز گنج تو افزون تر است، فردوسی، مالداران توانگر کیسۀ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده اند، سنائی، من مفلسم و تو مالداری من خالیم و تو خالداری، نظامی، مالداری را شنیدم که به بخل اندر چنان مشهور بود که حاتم طائی در کرم، (گلستان چ قریب ص 109)، مالک ستور و حشم، صاحب مواشی، آنکه گاو و گوسفند و خر و استر و امثال آن دارد، صاحب چارپایان، آنکه رمه و گله و ایلخی دارد برای فروش یا اجاره یا فایده های دیگر، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، خرکچی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
دهی جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که در 2 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن و 12 هزارگزی شمال خاور ماسال واقع است. جلگه و مرطوب است و 198 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاندرمن. محصولش برنج، ابریشم و ذغال. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. جنگل موسوم به هفت دقنان که آثار بناهای قدیمی بسیار در آن مشاهده میگردد، در شمال خاوری این آبادی واقع است. و نمودار آن میباشد که آنجا روزگاری شهر بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش که در 2 هزارگزی شمال خاوری بازار شاندرمن و 12 هزارگزی شمال خاور ماسال واقع است. جلگه و مرطوب است و 198 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاندرمن. محصولش برنج، ابریشم و ذغال. شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است. جنگل موسوم به هفت دقنان که آثار بناهای قدیمی بسیار در آن مشاهده میگردد، در شمال خاوری این آبادی واقع است. و نمودار آن میباشد که آنجا روزگاری شهر بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
آنکه دارای کمان باشد و کمانکش و تیرانداز و کسی که کمان بدست میگیرد. (ناظم الاطباء). کمان دارنده. کسی که به کمان مجهز است و در تیراندازی با کمان مهارت دارد. کمانگیر. (فرهنگ فارسی معین) : کماندار با تیر و ترکش هزار بیاورد با خویشتن شهریار. فردوسی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. همین یک کماندار شد کز نخست بر آماجگه تیر او شد درست. نظامی. کماندار و سختی کش و سخت کش. نظامی. یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد. سعدی. راه عشق ارچه کمین گاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد. حافظ. - کمانداران ابرو، که ابروانی چون کمان دارند: من از دست کمانداران ابرو نمی یارم گذر کردن به هر سو. سعدی. بر سر خاکش به جای شمع تیری می نهد هر که قربان کمانداران ابرو می شود. کلیم (از آنندراج)
آنکه دارای کمان باشد و کمانکش و تیرانداز و کسی که کمان بدست میگیرد. (ناظم الاطباء). کمان دارنده. کسی که به کمان مجهز است و در تیراندازی با کمان مهارت دارد. کمانگیر. (فرهنگ فارسی معین) : کماندار با تیر و ترکش هزار بیاورد با خویشتن شهریار. فردوسی. شست کرشمه چو کماندار شد تیر نینداخته بر کار شد. نظامی. همین یک کماندار شد کز نخست بر آماجگه تیر او شد درست. نظامی. کماندار و سختی کش و سخت کش. نظامی. یلان کماندار نخجیرزن غلامان ترکش کش تیرزن. سعدی. گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد. سعدی. راه عشق ارچه کمین گاه کمانداران است هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد. حافظ. - کمانداران ابرو، که ابروانی چون کمان دارند: من از دست کمانداران ابرو نمی یارم گذر کردن به هر سو. سعدی. بر سر خاکش به جای شمع تیری می نهد هر که قربان کمانداران ابرو می شود. کلیم (از آنندراج)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال دورود و یک هزارگزی خاور کنار راه آهن دورود به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 459 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه. محصولش غلات، پنبه و چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد که در 42 هزارگزی شمال دورود و یک هزارگزی خاور کنار راه آهن دورود به اراک واقع است. جلگه و معتدل است و 459 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه. محصولش غلات، پنبه و چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
چراغچی. خادمی که نگهداری و روغن کردن و پاکیزه داشتن چراغها با اوست. دارنده و مواظبت کننده چراغ. کسی که مسئولیت پاکیزگی و روغنگیری چراغهای خانه شاهی یا امیری یا اداره ای را عهده دار است. مأمور چراغداری. رجوع به چراغچی شود
چراغچی. خادمی که نگهداری و روغن کردن و پاکیزه داشتن چراغها با اوست. دارنده و مواظبت کننده چراغ. کسی که مسئولیت پاکیزگی و روغنگیری چراغهای خانه شاهی یا امیری یا اداره ای را عهده دار است. مأمور چراغداری. رجوع به چراغچی شود
گیاهی از تیره گندمیان بارتفاع یک تا دو متر و دارای برگهای پهن خشن و سنبله ای دراز مرکب ازسنبلکهاست و آن در اراضی خشک و آهکی روییده میشود. دانه هایش برای تهیه آرد و نان بکار میرود دیرک دیله بارنج
گیاهی از تیره گندمیان بارتفاع یک تا دو متر و دارای برگهای پهن خشن و سنبله ای دراز مرکب ازسنبلکهاست و آن در اراضی خشک و آهکی روییده میشود. دانه هایش برای تهیه آرد و نان بکار میرود دیرک دیله بارنج
گیاهی از نوع غلات که ارتفاعش تا دو متر هم می رسد.خوشه های دراز و برگ های پهن دارد. بیشتر در زمین های خشک و آهکی می روید، دانه هایش برای تهیه آرد و نان به کار می رود
گیاهی از نوع غلات که ارتفاعش تا دو متر هم می رسد.خوشه های دراز و برگ های پهن دارد. بیشتر در زمین های خشک و آهکی می روید، دانه هایش برای تهیه آرد و نان به کار می رود