ترجمه چمکدار به فارسی - دیکشنری اردو به فارسی
معنی چمکدار
- چمکدار
- ریش دار، برّاق، خوشحال، درخشان، زشت، جلوه گر، خیره کننده، صاف، زرق و برق دار
دیکشنری اردو به فارسی
واژههای مرتبط با چمکدار
چاکدار
- چاکدار
- شکافته، دریده، پاره، عضوی یا جامه ای که شکافتگی و بریدگی داشته باشد، ترکیده، کفیده
لغت نامه دهخدا
اسکدار
- اسکدار
- پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
فرهنگ لغت هوشیار
بنکدار
- بنکدار
- کسی که جنس کلی دارد و به خرده فروشان میفروشد، عمده فروش تاجر، عمده فروش
فرهنگ لغت هوشیار