جدول جو
جدول جو

معنی چلچله - جستجوی لغت در جدول جو

چلچله
(دخترانه)
پرستو
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
فرهنگ نامهای ایرانی
چلچله
لاک پشت، غلیواج،
پرستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بلوایه، پرستوک، بالوایه، بلسک، خطّاف، باسیج، پرستک، فرشتو، ابابیل، فرستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
فرهنگ فارسی عمید
چلچله
(چِ چِ لَ / لِ)
لاک پشت و سنگ پشت را گویند. (برهان). لاک پشت. (از جهانگیری) (از رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). لاک پشت و سنگ پشت. (ناظم الاطباء) :
چلچله بنشست و صوفی ره نیافت
چلچله صدبار به زآن چل چله.
قاسم انوار (از جهانگیری).
، به معنی غلیواج هم آمده است. (برهان). بعضی به معنی غلیواج گفته اند. (رشیدی). در بعضی نسخه ها بمعنی غلیواج آمده است. (جهانگیری). غلیواز و چغنه. (ناظم الاطباء) ، در تداول امروزی، بمعنی پرستو. پرستوک. فرستوک. ابابیل. خطاف. بلویه. (در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). و رجوع به پرستو شود
لغت نامه دهخدا
چلچله
پرستو، غلیواج، لاک پشت سنگ پشت
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
فرهنگ لغت هوشیار
چلچله
((چِ چِ لِ))
پرستو
تصویری از چلچله
تصویر چلچله
فرهنگ فارسی معین
چلچله
پرستو، غلیواج، خطاف، زغن، لاک پشت، سنگ شت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاچله
تصویر چاچله
کفش، پا افزار، پاپوش، برای مثال گرفتم به جایی رسیدی ز مال / که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری - ۳۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچله
تصویر چچله
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چپچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلمله
تصویر چلمله
مفت، رایگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
چهل سالگی، کنایه از هوس رانی و عیش و خوش گذارنی، خصوصاً در چهل سالگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چلبله
تصویر چلبله
شتاب، اضطراب، بی قراری، شتاب زده و مضطرب، برای مثال ای ز نور رای تو خورشید رخشان در حجاب / وای ز جود دست تو ابر بهاری چلبله (ظهیرالدین فاریابی - رشیدی - چلبه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپچله
تصویر چپچله
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، لخشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چچله
تصویر چچله
چچول، تکۀ کوچک گوشت در قسمت فوقانی فرج زنان که در ختنه بریده می شود و اهل تسنن بریدن آن را سنت می دانند، خروسه، کلیتوریس، آلت تناسلی پسر خردسال
فرهنگ فارسی عمید
(چَ چَلَ / لِ)
زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). خلاب. خلاس. رجوع به خلاب و خلاس شود، کوهپارۀ نرمی را گویند که طفلان بر آن لغزند. (برهان). پشتۀ بلند یا کوه پاره ای که کودکان بسرین بر آن نشسته از بالا به نشیب لغزند. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). لخشک. (برهان) (ناظم الاطباء). زحلوقه، بعربی. (برهان) (نصاب الصبیان). سرسره. رجوع به لخشک شود، ریسمانی را نیز گفته اند که در ایام عید و نوروز و جشنها از جایی بیاویزند و زنان و دختران بر آن نشسته، در هوا آیند و روند. (برهان) (آنندراج). ریسمانی که جایی آویزند و کودکان و زنان در آن نشسته آیندوروند کنند. (ناظم الاطباء). چنبلول نیز گویند. (ناظم الاطباء). تاب. باد. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه). رجوع به باد، بادبر، بادفر و تاب شود
لغت نامه دهخدا
(چی چَ لَ / لِ)
پشتۀ نرمی که بچه ها بر آن سرخورند. سرسره. زحلوفه:
خارج، برون. جمد، یخ و زحلوفه، چیچله
داخل، درون طبق ته وضوضاست مشغله.
(نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ لَ)
چشمۀ چلچلک. مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چشمه ای است متعلق به نواکه از جنوب به شمال جاری است و نیم سنگ آب دارد’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 232)
لغت نامه دهخدا
(چِ چِ)
خلی. بوالهوسی. عمل دیوانگان. در تداول عامه گویند: مرد که به چهل سال رسید اول چل چلیش است، یا مرد چل ساله تازه اول چل چلیش است
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ لَ / لِ)
بمعنی مفت و رایگان باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). رایگان. (از جهانگیری) (رشیدی). مفت و رایگان و بدون زحمت. (ناظم الاطباء) :
علم حق آن است زآنسو کش عنان
عامه را ده جمله علم چلمله.
ناصرخسرو (ازجهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ / چَ لْ لَ)
کفش و پای افزار چرمی. پوزار. نوعی کفش. قسمی پای افزار. مطلق پاپوش:
گرفتم که جایی رسیدی ز مال
که زرین کنی صندل و چاچله.
عنصری.
غلام ارساده رو باشد و گر نوخطبود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله.
عسجدی.
کبر کردندی همه بر کتفشان نی گوردین
صدر جستندی همه در پایشان نی چاچله.
مسعودسعد.
بس که کند بچشم و سر بر در درگه تو بر
صاحب چاچ و کاشغر خدمت کفش و چاچله.
فلکی شروانی
لغت نامه دهخدا
نام للکای دیلمان است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(چی چَ / چِ لَ / لِ)
بیماری و مرض. درد و رنج. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ لِ)
باد پیچ و چنبلول. (ناظم الاطباء). ریسمانی دولا که از شاخ درخت و جاهای بلند آویزان کنند و در آن نشسته آیند و روند نمایند. (از ناظم الاطباء). چنچولی. باد. تاب. رجوع به چنچولی شود
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ لَ / لِ)
لغزش. سر خوردن روی یخ. (فرهنگ شعوری) :
در همه جا او نشود در خله
راست روان را نبود چبچله.
(از فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از چلچل
تصویر چلچل
خال خال دارای خالهای سپید و سیاه یا کبود و سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
هوسرانی بسن 04 سالگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلبله
تصویر چلبله
شتاب، بی قراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاچله
تصویر چاچله
پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلمله
تصویر چلمله
رایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلمله
تصویر چلمله
((چَ مَ لِ))
مفت، رایگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلبله
تصویر چلبله
((چُ بُ لَ یا لِ))
شتاب، اضطراب، باشتاب، مضطرب، انعام شاعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلچلی
تصویر چلچلی
((چِ چِ))
بی عاری، عیاشی، خوشگذرانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاچله
تصویر چاچله
((چَ لِ))
کفش، پاپوش
فرهنگ فارسی معین
هوس بازی، هوس رانی، خوش گذرانی، بلهوسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتعی در روستای خلین در علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
پرستو، چلچله
فرهنگ گویش مازندرانی