جدول جو
جدول جو

معنی چاچله

چاچله
کفش، پا افزار، پاپوش، برای مثال گرفتم به جایی رسیدی ز مال / که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری - ۳۴۶)
تصویری از چاچله
تصویر چاچله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چاچله

چاچله

چاچله
نام للکای دیلمان است. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا

چاچله

چاچله
کفش و پای افزار چرمی. پوزار. نوعی کفش. قسمی پای افزار. مطلق پاپوش:
گرفتم که جایی رسیدی ز مال
که زرین کنی صندل و چاچله.
عنصری.
غلام ارساده رو باشد و گر نوخطبود خوشتر
خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله.
عسجدی.
کبر کردندی همه بر کتفشان نی گوردین
صدر جستندی همه در پایشان نی چاچله.
مسعودسعد.
بس که کند بچشم و سر بر در درگه تو بر
صاحب چاچ و کاشغر خدمت کفش و چاچله.
فلکی شروانی
لغت نامه دهخدا

چاوله

چاوله
نوعی گُل سرخ و پُربرگ، برای مِثال همی بوستان سازی از دشت او / چمنهاش پرلاله و چاوله (عنصری - ۳۴۶)
چاوله
فرهنگ فارسی عمید

چپچله

چپچله
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سُرسُرِه، چَچَلِه، لَخشَک
چپچله
فرهنگ فارسی عمید