جدول جو
جدول جو

معنی چپچله

چپچله
زمین لغزنده و مرطوب، جای لغزنده با شیب تند در کنار کوه یا تپه که بالای آن بنشیند و به پایین لیز بخورند، سرسره، چچله، لخشک
تصویری از چپچله
تصویر چپچله
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چپچله

چپچله

چپچله
زمین پر آب و گل را گویند که پای مردم و حیوانات دیگر در آن بلغزد. (برهان) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). خلاب. خلاس. رجوع به خلاب و خلاس شود، کوهپارۀ نرمی را گویند که طفلان بر آن لغزند. (برهان). پشتۀ بلند یا کوه پاره ای که کودکان بسرین بر آن نشسته از بالا به نشیب لغزند. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). لخشک. (برهان) (ناظم الاطباء). زحلوقه، بعربی. (برهان) (نصاب الصبیان). سرسره. رجوع به لخشک شود، ریسمانی را نیز گفته اند که در ایام عید و نوروز و جشنها از جایی بیاویزند و زنان و دختران بر آن نشسته، در هوا آیند و روند. (برهان) (آنندراج). ریسمانی که جایی آویزند و کودکان و زنان در آن نشسته آیندوروند کنند. (ناظم الاطباء). چنبلول نیز گویند. (ناظم الاطباء). تاب. باد. (در اصطلاح روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه). رجوع به باد، بادبر، بادفر و تاب شود
لغت نامه دهخدا

چاچله

چاچله
کفش، پا افزار، پاپوش، برای مِثال گرفتم به جایی رسیدی ز مال / که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری - ۳۴۶)
چاچله
فرهنگ فارسی عمید

چلچله

چلچله
لاک پشت، غلیواج،
پَرَستو، پرنده ای کوچک و مهاجر با بال های دراز و نوک تیز و دم دو شاخه و پرهای سیاه که زیر سینه اش خاکستری یا حنایی رنگ است، بیشتر در سقف خانه ها لانه می گذارد و حشراتی از قبیل مگس و پشه را می خورد
بَلوایه، پَرَستوک، بالوایه، بَلَسک، خَطّاف، باسیج، پَرَستُک، فَرَشتو، اَبابیل، فَرَستوک، پالوانه، فراستوک، فراشتوک
چلچله
فرهنگ فارسی عمید

چنچله

چنچله
باد پیچ و چنبلول. (ناظم الاطباء). ریسمانی دولا که از شاخ درخت و جاهای بلند آویزان کنند و در آن نشسته آیند و روند نمایند. (از ناظم الاطباء). چنچولی. باد. تاب. رجوع به چنچولی شود
لغت نامه دهخدا