جدول جو
جدول جو

معنی چلفتی - جستجوی لغت در جدول جو

چلفتی
بی دست و پا و بی عرضه و نالایق، بیکاره، پخمه
تصویری از چلفتی
تصویر چلفتی
فرهنگ فارسی عمید
چلفتی(چُ لُ)
در تداول عامه، چون به دنبال دست و پاآید (دست و پا چلفتی) معنی بی عرضه و نالایق و بی دست و پا دهد، چنانکه گویند: فلان کس دست و پا چلفتی است، یعنی عرضه و لیاقت انجام کاری را ندارد
لغت نامه دهخدا
چلفتی
دست و پا چلفتی. بیعرضه نا لایق بی دست و پا
تصویری از چلفتی
تصویر چلفتی
فرهنگ لغت هوشیار
چلفتی((چُ لُ))
دست و پا چلفتی، بی عرضه، نالایق، بی دست و پا
تصویری از چلفتی
تصویر چلفتی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلفتی
تصویر غلفتی
کامل، به طور یکپارچه و کامل مثلاً پوستش را غلفتی کند
غلفتی کردن: اطراف رویه و آستر لحاف یا تشک یا جامه را وارونه به هم دوختن که چون برگردانند به صورت مطلوب درآید
فرهنگ فارسی عمید
(قِ لِ)
رجوع به غلفتی شود.
- پوست را قلفتی از بدن کندن، یک تکه بدون آنکه پاره و سوراخ شود.
- قلفتی زدن، در تداول، به فریب چیز بدی را بجای چیزی نیک به کسی دادن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به غلفتی زدن شود
لغت نامه دهخدا
(غِ لِ)
در تداول عامه گاه به معنی الکی و قلابی و کار ناچیز بی اساس باشد و گاه یکجا و یکباره معنی دهد چنانکه گویند: پوست سرش راغلفتی بیرون بیاورند. و گویا تصحیفی از کلمه غلاف تازی باشد، در تداول مردم آذربایجان به معنی حقه باز و دغلکار و متقلب استعمال شود. قلفتی
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
ضخامت. سطبرا. سطبری. حجم. غلظ. قطر. ثخن. ستبری. غلظت. زفتی. چگونگی کلفت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بزرگی. درشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ فَ)
شغل کلفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود
لغت نامه دهخدا
(شُ لُ)
و ظاهراً صورتی دیگر از چلفتی است بمعنی دست و پا چلفتی و معمولاً این صفت به آدمهای چلمن، پخمه، بی عرضه، گول و بیکاره اطلاق میشود. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلفتی
تصویر قلفتی
نادرست نویسی غلفتی: یاوه، درسته
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به لفت شلغمی، آش شلغم شلغم با لفتیه: کاچیش و زیر ورشته نایب لفتی حاجب هر یسه دربان. (فخرالدین منوچهر لغ)، قنبیط بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلفتی
تصویر غلفتی
الکی، بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلفتی
تصویر غلفتی
((غِ لِ))
پوست گوسفند یا هر حیوان دیگری که یکسره از بدن آن جدا کنند
فرهنگ فارسی معین
درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی
متضاد: باریکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
Clumsy, Fumbling
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست وپاچلفتی
تصویر دست وپاچلفتی
Clumsily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست وپاچلفتی بودن
تصویر دست وپاچلفتی بودن
Klutziness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
Gawkily
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
笨拙的 , 笨拙地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست و پا چلفتی بودن
تصویر دست و پا چلفتی بودن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
niezgrabny, niezdarny, niezdarnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست و پا چلفتی بودن
تصویر دست و پا چلفتی بودن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
незграбний , незграбно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست و پا چلفتی بودن
تصویر دست و پا چلفتی بودن
незграбність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
ungeschickt, tollpatschig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست و پا چلفتی بودن
تصویر دست و پا چلفتی بودن
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دست و پا چلفتی
تصویر دست و پا چلفتی
неуклюжий , неуклюже
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دست و پا چلفتی بودن
تصویر دست و پا چلفتی بودن
неуклюжесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از به طور دست و پا چلفتی
تصویر به طور دست و پا چلفتی
دیکشنری فارسی به پرتغالی