- چل
- مردم کم عقل و نادان و احمق و گول را گویند
معنی چل - جستجوی لغت در جدول جو
- چل
- احمق، کودن، کم خرد، ابله، انوک، تپنکوز، خام ریش، دنگ، کهسله، تاریک مغز، دنگل، غمر، کردنگ، بی عقل، فغاک، خرطبع، کانا، گول، گردنگل، بدخرد، کم عقل، خل، ریش کاو، شیشه گردن، کاغه، سبک رای، دبنگ، غتفره، نابخرد، لاده
مخفّف واژه چهل،برای مثال به صورت آدمی شد قطرۀ آب / که چل روزش قرار اندر رحم ماند ی و گر چل ساله را عقل و ادب نیست / به تحقیقش نشاید آدمی خواند (سعدی - ۱۵۹)
- چل
- بند، سد، بندی از چوب یا سنگ و خاک که جلوی آب می بندند
اسبی که دو دست یا دست راست و پای چپش سفید باشد
فشرده شدن چیزی آبدار که آب آن بیرون بیاید، فشرده شدن، چلیدن
- چل ((چُ))
- چول. چر، آلت تناسل مرد، نره
- چل ((چِ))
- کم عقل، نادان، دیوانه، مجنون
- چل ((چَ))
- سدی از چوب و علف و گل و خاک و سنگ که در پیش رودخانه بندند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اربعین
بی عرضه
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
سر قلیان، قلیان. گیاهی از رده پیوسته گلبرگان که خود تیره جدا گانه ای را شبیه به تیره زیتونیان تشکیل میدهد و آن در مرداب میروید و دارای گلهای تنها و چهار قسمتی است ابو قرنین شاه بلوط آبی
تکه های خرد و باریک که از هیزم شکسته بر جای ماند، دستها و پاهای سخت لاغر
صدای کفشهای پاشنه خوابیده و نعلین بهنگام راه رفتن، صدای تخمه شکستن
ترکی چوبخم ظرفی چوبین که دو قاعده آن بشکل دو دایره مسطح است که بوسیله تته هایی بیکدیگر متصل شده و در آن شراب سرکه و غیره ریزند، ظرفی آهنی یا حلبی
روان شدن و رفتن
منحنی کردن، صلیب
دیوانگی کردن خل خلی کردن
احمقی بیعقلی، دیوانگی سفاهت
کسی که در چله خانه نشیند و ریاضت کند، گوشه گیر منزوی معتکف، (اصطلاح لوطیان) آلت تناسل مرد نره
بقصد ریاضت و عبادت، معتکف چله خانه شدن و گوشه ای را چهل روز انزوا کردن
انگشتانه ای از پوست که تیر اندازان انگشت ابهام در آن کنند زهگیر
چله داشتن، نذر و نیاز کردن، در چهلم مرگ عزیزی عزاداری کردن
بیست روز از فصل زمستان و بیست روز از فصل تابستان را شامل است
زه کردن کمان را کمان را چله بستن
چرخ ریسک
در چله خانه معتکف شدن مدت چهل روز مدت چهل روز بعبادت و ریاضت پرداختن، در روز چهلم مرگ عزیزی مراسم خاصی برپا کردن
مراسم عزای چهلم مرگ عزیزی را بپا داشتن
در چهلم مرگ کسی عزا داری کردن
مراسم چهلم مرگ کسی را بوسیله اطعام مساکین و دیگران بجا آوردن
خانه ای که مرتاضان و درویشان ایام چله را در آن بسر برند جای چله نشستن
زه بستن، زه بستن کمان را
چهل روز از موسم زمستان که آغاز آم مطابق اول جدی و هفتم دیماه جلالی میباشد
انجام دادن چله بری
عملی از قبیل عزایم، (در اصطلاح بانوان تهرانی) بسیار آمدن و رفتن از روی چیزی مانند سفره و جامه گسترده