جدول جو
جدول جو

معنی چسی - جستجوی لغت در جدول جو

چسی(چُ)
پز و افادۀ بسیار و لاف و گزاف. در تداول عامه اصطلاحی است که بیشتر با فعل آمدن بیان شود. رجوع به چسی آمدن شود
لغت نامه دهخدا
چسی
لاف و گزاف بیهوده: (چسی مالیات دارد (داره))
تصویری از چسی
تصویر چسی
فرهنگ لغت هوشیار
چسی((چُ))
لاف و گزاف بیهوده
تصویری از چسی
تصویر چسی
فرهنگ فارسی معین
چسی
پز دادن، پز آمدن، دور برداشتن، خشم، دروغین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چست
تصویر چست
چابک، چالاک، جلد، برای مثال مبین در عبادت که پیرند و سست / که در رقص و حالت جوانند و چست (سعدی۱ - ۱۲۶)، تندوسریع، محکم، استوار، تنگ و چسبان، زیبا و متناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسی
تصویر کسی
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چسب
تصویر چسب
ماده ای که بتوان با آن اشیا را به هم متصل کرد، تنگ، چسبیده به بدن، چسبان مثلاً شلوار چسب، بن مضارع چسبیدن، پسوند متصل به واژه به معنای چسبیده مثلاً دل چسب، دیرچسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسی
تصویر گسی
گسیل، روانه کردن، فرستادن، روانه، فرستاده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسی
تصویر مسی
به رنگ مس، زرد مایل به قرمز، تهیه شده از مس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسی
تصویر حسی
آنچه با حس ظاهر ادراک می شود، محسوس
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ دَ)
در تداول عامه، لاف و گزاف زدن. پز دادن. قمپز آمدن. خودنمایی و خودستایی کردن. فیس و تکبر کردن. افاده، در تداول عامه
لغت نامه دهخدا
(گُ لو لَ / لِ کَ دَ)
چس دادن. فسوه دادن. تس دادن. باد بیصدا و بدبوی از مقعد برون دادن. رجوع به چس و چس دادن شود
لغت نامه دهخدا
(چُ نَ / نِ)
قسمی حشره. چسونه. خرچسونه. چسینه گوگال. رجوع به چسونه در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چست
تصویر چست
چالاک و چابک را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسی
تصویر پسی
تاخیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسی
تصویر خسی
پشمباف بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسی
تصویر حسی
آنچه با حس ظاهر ادراک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکی
تصویر چکی
داد و ستد اجناس و اشیا و زن ناکرده و نپیموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلی
تصویر چلی
احمقی بیعقلی، دیوانگی سفاهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمی
تصویر چمی
با معنی معنوی
فرهنگ لغت هوشیار
معروف است و آن برگی است که از ختای و چین آورند و جوشانده ماننده قهوه بخورند، منفعت بسیار دارد، در ایران هم نیز درخت آن میباشد و در جاهای گرم و مرطوب بعمل میاید
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ای چسبناک که چسبندگی داشته باشد جهت چسباندن کاغذ پلاستیک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چستی
تصویر چستی
چالاکی و زبر دستی و جلدی و تیز دستی و بیداری و سرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسو
تصویر چسو
آنکه چس بسیار کند کسی که فسوه بسیار دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسی
تصویر آسی
غمناک، حزین، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسی
تصویر بسی
بسیاری باندازه ای زیاد، بحد کافی. بسیاری تعدادی کثیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسی آمدن
تصویر چسی آمدن
لاف و گزاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسیدن
تصویر چسیدن
چس دادن فسوه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسینه
تصویر چسینه
چسونه خر چسونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسی
تصویر رسی
ستون تاژ (خیمه)، مرد استوار پشته، باران درشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسی آمدن
تصویر چسی آمدن
((چُ. مَ دَ))
به طور احمقانه ای به خود بالیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسی
تصویر آسی
اندوه گسار، اندوه گین، پزشک
فرهنگ واژه فارسی سره
پز دادن، فیس کردن، افاده فروختن، تفاخر کردن، فخرفروختن، خودنمایی کردن، متکبرانه رفتار کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پز دادن و گزافه گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
حرکتی در کشتی بومی، دور برداشتن، افاده آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی