درگاه، جلو در، کفش کن، کنایه از دربار و بارگاه، برای مثال راست شو، تا به راستان برسی / خاک شو، تا به آستان برسی (اوحدی - ۵۶۶)، مقبرۀ امامان و امام زادگان، کنایه از در حضور پادشاهان و بزرگان
درگاه، جلو در، کفش کن، کنایه از دربار و بارگاه، برای مِثال راست شو، تا به راستان برسی / خاک شو، تا به آستان برسی (اوحدی - ۵۶۶)، مقبرۀ امامان و امام زادگان، کنایه از در حضور پادشاهان و بزرگان
معمایی که به صورت منظوم از چیزی و با دادن نشانی های آن مطرح می شود مانند «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهن دم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح بالطافت و چون عقل باصفا ی گه خوار و گه عزیز و گهی پست و گه بلند / گه تیره گاه صافی و گه درد و گه دوا» که دربارۀ آب است، بردک، کردک، پردک، لغز، برای مثال اگر این چیستان تو بگشایی / گوی دانش ز موبدان ببری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
معمایی که به صورت منظوم از چیزی و با دادن نشانی های آن مطرح می شود مانندِ «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهن دُم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح بالطافت و چون عقل باصفا ی گه خوار و گه عزیز و گهی پست و گه بلند / گه تیره گاه صافی و گه درد و گه دوا» که دربارۀ آب است، بردک، کردک، پردک، لُغَز، برای مِثال اگر این چیستان تو بگشایی / گوی دانش ز موبدان ببری (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)