جدول جو
جدول جو

معنی چخیده - جستجوی لغت در جدول جو

چخیده
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
فرهنگ لغت هوشیار
چخیده
کوشیده، دم زده، ستیزه کرده شده
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
فرهنگ فارسی عمید
چخیده
((چِ دِ))
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخیده
تصویر بخیده
پشم یا پنبه زده شده حلاجی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
خلاصه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
راه رفته با ناز خرامیده، خم شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
مزه کرده چاشنی شده، تجربه شده آزموده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
مکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخیده
تصویر شخیده
شعله ور فروزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
ویژگی چیزی که مزه شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپیده
تصویر چپیده
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخیده
تصویر شخیده
لغزیده، افتاده، پژمرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخیده
تصویر بخیده
حلاجی شده، پشم یا پنبۀ زده شده، برای مثال همه دشت فرش است برهم فکنده / همه کوه پشم است برهم بخیده (نزاری - مجمع الفرس - بخیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن، برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶)، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چنیده
تصویر چنیده
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیده
تصویر مخیده
جنبیده حرکت کرده برفتار آمده، اقتفا کرده، خزیده (جانور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخیده
تصویر یخیده
یخ زده، یخ کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخیده
تصویر بخیده
((بَ دِ))
پنبه زده شده، حلاجی شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخیدن
تصویر چخیدن
((چَ دَ))
کوشیدن، ستیزه کردن، چغیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
((چَ خَ دِ))
کوشنده، ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
((چَ دِ))
افشره، عصاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
((چَ دِ))
خم شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشیده
تصویر چشیده
((چَ یا چِ دِ))
مزه کرده، چاشنی شده، تجربه شده، آزموده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخیده
تصویر شخیده
((شَ دَ یا دِ))
شعله ور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخیده
تصویر مخیده
((مَ دِ))
جنبنده، خزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چلیده
تصویر چلیده
فشرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمیده
تصویر چمیده
خم شده، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چریده
تصویر چریده
چراشده، خورده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکیده
تصویر چکیده
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چیده
تصویر چیده
با نظم و ترتیب گذاشته شده
فرهنگ لغت هوشیار