- چخیده
- کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
معنی چخیده - جستجوی لغت در جدول جو
- چخیده
- کوشیده، دم زده، ستیزه کرده شده
- چخیده ((چِ دِ))
- کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پشم یا پنبه زده شده حلاجی شده
خلاصه
کوشیدن سعی کردن، ستیزه کردن، دم زدن
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
گل یا میوه از درخت کنده شده، برگزیده منتخب، بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب، گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب
راه رفته با ناز خرامیده، خم شده
مزه کرده چاشنی شده، تجربه شده آزموده
مکیده
شعله ور فروزان
ویژگی چیزی که مزه شده
به زور و فشار جاگرفته، چیزی که به زور و فشار میان چیز دیگر جا گرفته
لغزیده، افتاده، پژمرده
حلاجی شده، پشم یا پنبۀ زده شده، برای مثال همه دشت فرش است برهم فکنده / همه کوه پشم است برهم بخیده (نزاری - مجمع الفرس - بخیده)
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
کوشیدن، کوشش کردنبرای مثال در تپیدن سست شد پیوند او / وز چخیدن سختتر شد بند او (عطار - ۴۰۱)
ستیزه کردن،برای مثال به کابل که با سام یارد چخید / که خواند از آن زخم گرزش چشید (فردوسی - ۱/۲۳۶) ، سپاه است یکسر همه کوه و شخ / تو با پیل و با پیلبانان مچخ (فردوسی - لغت نامه - چخیدن) سخن گفتن
ستیزه کردن،
چیده، ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده، ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده، ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده
چکه چکه شده، قطره قطره ریخته، افشره، عصاره، کنایه از خلاصه
جنبیده حرکت کرده برفتار آمده، اقتفا کرده، خزیده (جانور)
یخ زده، یخ کرده
فشرده شده
خم شده، خمیده
چراشده، خورده شده
گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، عمود، مقمعه برای مثال چکیدۀ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی- رشیدی - چکیده)
با نظم و ترتیب گذاشته شده