جدول جو
جدول جو

معنی چخنده - جستجوی لغت در جدول جو

چخنده
کوشش کننده، ستیزه کننده، دم زننده،
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
فرهنگ فارسی عمید
چخنده
(چَ خَ دَ / دِ)
آنکه میچخد. کوشش کننده. سعی کننده. کوشا. ساعی، ستیزه کننده. خصومت گر. دشمنی کننده. ستیزه جو. ستیزه گر، آنکه بر روی کسی جستن کند. جستن کننده بر روی دیگری، دم زننده. رجوع به چخ و چخیدن شود
لغت نامه دهخدا
چخنده
کوشنده ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
فرهنگ لغت هوشیار
چخنده
((چَ خَ دِ))
کوشنده، ساعی، ستیزه کننده، دم زننده
تصویری از چخنده
تصویر چخنده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشنده
تصویر چشنده
ویژگی کسی که مزۀ چیزی را بچشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرخنده
تصویر چرخنده
چرخ زننده،، گردنده، کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
ویژگی مایعی که از جایی می چکد و چکه چکه فرومی ریزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
ویژگی کسی که به ناز و خرام راه می رود، خرامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخنده
تصویر مخنده
خزنده، جنبنده، چسبنده، رونده از پی کسی، شپش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرنده
تصویر چرنده
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
کوشیده، دم زده، ستیزه کرده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخنده
تصویر مخنده
جنبنده حرکت کننده، خزنده، هوام (مطلقا) (مهذب الاسما)، شپش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشنده
تصویر چشنده
کسی که مزه چیزی را بچشد، چاشنی گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغنده
تصویر چغنده
آن کس که میچغد چخنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
آنچه که میچکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
کسی که بناز راه رود خرامنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرخنده
تصویر چرخنده
گردنده، گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چسنده
تصویر چسنده
آنکه چس کند کسی که فسوه دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چخیده
تصویر چخیده
((چِ دِ))
کوشیده، ستیزه کرده شده، دم زده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چمنده
تصویر چمنده
((چَ مَ دِ))
خرامنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چرنده
تصویر چرنده
((چَ رَ دِ))
حیوان علفخوار که چرا کند، جمع چرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخنده
تصویر مخنده
((مَ خَ دَ یا دِ))
جنبنده، حرکت کننده، خزنده، هوام، شپش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
Dripping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
dégoulinant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
капающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
tropfend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
крапельний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
kapiący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
滴水的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
pingando
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
gocciolante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
goteando
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
druppelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از چکنده
تصویر چکنده
หยด
دیکشنری فارسی به تایلندی