جدول جو
جدول جو

معنی چرخنده

چرخنده
چرخ زننده،، گردنده، کسی یا چیزی که دور خود یا دور دیگری بچرخد
تصویری از چرخنده
تصویر چرخنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با چرخنده

چرخنده

چرخنده
چرخ زننده. دوار. گردان. گردنده. گردگردان. آنکه بدور خود یا بدور دیگری چرخد. رجوع به چرخ و چرخندگی شود
لغت نامه دهخدا

چرانده

چرانده
ویژگی حیوانی که به چرا برده شده، زمینی که گیاه و علف آن را حیوانات علف خوار چرا کرده و خورده باشند
چرانده
فرهنگ فارسی عمید

چربنده

چربنده
برتری دارنده، دارای فزونی و برتری، برای مِثال به یک جو که چربنده شد سنگ خام / بدان خشکی اش چرب کردند نام (نظامی۶ - ۱۰۹۷)
چربنده
فرهنگ فارسی عمید