جدول جو
جدول جو

معنی چتل - جستجوی لغت در جدول جو

چتل
(چِ تِ)
دهی است از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس که در 64هزارگزی شمال خاوری گنبدقابوس، کنار راه فرعی گنبد به مراوه تپه واقع شده. کوهستانی و معتدل است و 115 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه آجی، محصولش غلات، لبنیات، حبوبات و ابریشم. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عتل
تصویر عتل
سرکش، تندخو، آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغل
تصویر چغل
سخن چین، نمام، خبرکش، ویژگی کسی که هرگاه خبط و خطایی از کسی ببیند به شخص بالاتر گزارش بدهد یا شکایت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتل
تصویر آتل
هر نوع وسیلۀ محکم که برای ثابت نگه داشتن عضو آسیب دیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متل
تصویر متل
داستان کوتاه عامیانه و موزون
کنایه از سخنی که از روی شوخی و طعنه به کسی گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چتر
تصویر چتر
سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند
سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی
چتر آبگون: کنایه از آسمان
چتر آبنوس: کنایه از شب
چتر روز: چتر زرین، کنایه از آفتاب
چتر زر: چتر زرین، کنایه از آفتاب
چتر زرین: کنایه از آفتاب
چتر سیمابی: چتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده
چتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده
چتر شام: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب
چتر عنبری: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب
چتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب
چتر کحلی: چتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه
چتر مینا: چتر آبگون، کنایه از آسمان
چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند
چتر نور: چتر زرین، کنایه از آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چال
تصویر چال
گودالی که عمق آن از یک متر بیشتر نباشد، گود، گودال
اسبی که موهای سرخ و سفید درهم آمیخته داشته باشد، کبک، برای مثال وگر به بلخ زمانی شکار چال کند / بیاکند همه وادیش را به بط و به چال (عماره - ۳۵۹)
چال کردن: گود کردن، دفن کردن چیزی در زیر خاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتل
تصویر کتل
پشته، تل، تپۀ بلند
علم عزاداری
اسب یدک، جنیبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چول
تصویر چول
بیابان بی آب و علف، جای خالی از آدمی، چولستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن، شهادت یکی از امامان شیعه مثلاً روز قتل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متل
تصویر متل
مهمان خانۀ بزرگ در خارج شهر و در محل هایی که مردم برای تفرج می روند، Motel
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چته
تصویر چته
چریک، سرباز داوطلب، دسته ای سرباز پارتیزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغل
تصویر چغل
پوست پینه بسته، شغر، چغر
چین و شکن، چین و چروک در پوست بدن، آژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتل
تصویر هتل
مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آن ها ارائه می شود، مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپل
تصویر چپل
آلوده، چرکین، کثیف، پلید، ویژگی کسی که تن و لباس خود را همیشه چرک و کثیف نگه دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چهل
تصویر چهل
عدد ۴۰، چهار برابر ده
فرهنگ فارسی عمید
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چته
تصویر چته
چریک، گروهی از سپاهیان، جنگ پارتیزانی
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن زندانی کردن لیز خوردن لغزیدن، ستبری اندام کوتل مغولی ترکی پالاد (جنیبت) من رهی پیرو سست پای شدم نتوان راه کرد بی پالاد (فرالاروی) به آرش دره و هم چنین به آرش تپه بلند پارسی است در فرانسوی کتو همین آرش را دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتل
تصویر فتل
تافتن تابیدن، روی گرداندن، بر گرداندن تافتن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتل
تصویر عتل
ستمکار، آزار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب و منظم کردن چیزی، شیوا و رسا گفتن سخن را، خوبی و آراستگی هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چال
تصویر چال
چاله، گودی، گودال
فرهنگ لغت هوشیار
وسیله ای باشد که برای محافظت از آفتاب یا جلوگیری از باران و برف بر بالای سر نگاه دارند، سایبان هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چهل
تصویر چهل
چهار بارده سی بعلاوه ده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چول
تصویر چول
صحرای خالی از آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغل
تصویر چغل
چین و شکنج را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چگل
تصویر چگل
گل و لای لجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتل
تصویر حتل
عطا، بلایه از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختل
تصویر ختل
فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستل
تصویر ستل
ظرف فلزی که بدان آب کشند دلو جمع اسطال سطول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متل
تصویر متل
قصه های کوچک خوش آینده و حکایتهای خرافی، مزخرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتل
تصویر قتل
کشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتل
تصویر هتل
مهمانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره