سایبان کوچک دسته دار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگه می دارند سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگه می داشتند به علامت سلطنت و شهریاری، چتر پادشاهی چتر آبگون: کنایه از آسمان چتر آبنوس: کنایه از شب چتر روز: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زر: چتر زرین، کنایه از آفتاب چتر زرین: کنایه از آفتاب چتر سیمابی: چتر سیمین، کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر سیمین: کنایه از ماهتاب، ماه شب چهارده چتر شام: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبری: چتر عنبرین، کنایه از شب، تاریکی شب چتر عنبرین: کنایه از شب، تاریکی شب چتر کحلی: چتر آبگون، کنایه از آسمان، ابر سیاه چتر مینا: چتر آبگون، کنایه از آسمان چتر نجات: چتری که با آن از هواپیما، بالگرد و امثال آن فرود می آیند چتر نور: چتر زرین، کنایه از آفتاب
چیزی باشد که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (برهان). معروف است و آن را سایبان نیز گویند زیرا که سایه بر سر اندازد. (انجمن آرا) (آنندراج). سایبانی که برای محافظت از آفتاب بر بالای سر نگاه دارند. (ناظم الاطباء). آلتی است بشکل نیم کره، که شخص یا چیز را از شعاع آفتاب محفوظ میدارد. (از فرهنگ نظام). سایبان. (ناظم الاطباء). فشک نیز گویند. (ناظم الاطباء). چتر آفتابی، که غالباً با رنگهای مختلف باشد. آفتاب گیر. سایه افکن. سایه گستر. مظلّه. شمسیه: یکی مهد با چتر و با خادمان نشست اندر آن روشنک شادمان. فردوسی. ز گرد معرکه چترش گرفته گونۀ لؤلؤ ز خون دشمنان تیغش گرفته گونۀ مرجان. فرخی. سرو سماطین کشید بر دو لب جویبار چون دو رده چتر سبز در دو صف کارزار. منوچهری. یکی چون چتر زنگاری، دوم چون سبز عماری سیم چون قامت حوری، چهارم نامۀ مانی. منوچهری. گهی ساقی و کاردانش بود گهی چتر وگه سایبانش بود. اسدی. جهان فروخته زان رأی آفتاب نهاد بزیر سایۀ آن چتر آسمان کردار. مسعودسعد. بر کشت عافیت چو بخیلی کند سپهر از چتر و تیغ خویش سپهر و سحاب خواه. انوری. ، علامت شاهی. علامت بزرگی و سروری. از جملۀ علامتهایی که در ردیف علم و تخت و تاج بشمار می آمده. چتری که بر سر شاهان میداشتند بعلامت خسروی و شهریاری درمیدانهای جنگ یا در روزهای بار، و برای حفاظت از آفتاب یا باران نبود، چون در زیر سقف و در میان خیمه وخرگاه نیز این رسم چتر گرفتن معمول بوده است: چو از دور کیخسرو آمد پدید سوار سرافراز چترش بدید. فردوسی. رسید آن فرستادۀ رای زن ابا چتر و پیلان و آن انجمن. فردوسی. تاج قیصر بر سر قیصر زند همچنان چون بر سر خان چتر خان. فرخی. فرخ فری که بر سرش از آفتاب و ماه چتر است چون دو بال همای خجسته پی. منوچهری. بزرگی ترا شاه مهراج داد کت اورنگ و چتر و که ات تاج داد. اسدی. شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد ماه دوهفته چتر شده بر سر تو باد. مسعودسعد. سپهر هشت شود چون کنند چتر تو باز بهشت نه شود آنگه که گسترندت خوان. مسعودسعد. آفتاب از خیمۀ پیروزه رنگ بی طناب. جز به پیروزی نتابد بر همایون چتر تو. سوزنی. رایت و چتر جلال الدین سزد صبح و شام آسمان در شرق و غرب. خاقانی. عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح ازپی یکروزه ملک چتر و علم داشتن. خاقانی. فلک را چتر بد سلطان ببایست که الحق چتر بی سلطان نشایست. نظامی. فراخی باد از اقبالش جهان را ز چترش سربلندی آسمان را. نظامی. چونکه روز دوشنبه آمد، شاه چتر سرسبز برکشید به ماه. نظامی. ، موی کوتاهی که مردان برفرق سر گذارند. (برهان) (ناظم الاطباء). کاکل. دسته ای از موی سر که غالباً روستائیان جوان ایل در وسط سرگذارند و باقی موی سر بسترند یا گل آذین چتری. یکی از مهمترین انواع گل آذین ها در گیاهان گلدار (طرز قرار گرفتن گل هارا بر روی دم گل ’گل آذین’ می گویند) که دم گل های کوچک از یک نقطۀ دم گل مشترک جدا شده و برگک های آن حلقه ای بنام گریبان میسازند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 176) ، تاج مانندی که بر سر بعض گیاهان باشد نوعی جانوران تناسلی که بنام ’مدوز’ نامیده میشوند و چون ساختمان خارجی آنها به ’چتر’ شباهت دارد، آنها را ’چتر’ هم مینامند. (ازجانور شناسی عمومی تألیف دکتر فاطمی ج 1 ص 207)
اگر کسی بیند بر بالای سر او چتر می بردند، دلیل که اگر از اهل آن بود، پادشاهی یابد، اگر از اهل آن نباشد، دلیل که بزرگی یابد. اگر بیند چتر پادشاه در دست داشت، دلیل که مقرب حضرت پادشاه شود. محمد بن سیرین دیدن چتر در خواب بر هفت وجه باشد. اول: سلطنت. دوم: عزت. سوم: مرتبت. چهارم: ریاست. پنجم: رفعت. ششم: ولایت. هفتم: صحبت با بزرگان.
یونانی فرازدم، ترمل آمیزه ای است گریزا که از آمیزش مل (الکل) باترشک (اسید) پدید میظید یونانیان قدیم و بتقلید آنان اقوام دیگر اتر را بجسمی سیال و رقیق که قسمت فوقانی کره ارض را فرا گرفته اطلاق میکردند، بخار رقیق و ماده سیال و سریع التبخیری است که قسمتی از فضای ماورای جو را اشغال کرده و در تمام اجسام نافذ است. دانشمندان فیزیک آنرا عامل انتقال نور و حرارت و الکتریسیته دانسته اند. دارای هیچگونه وزنی نیست در خلا و همه محیط های شفاف که نور از آن عبور میکند موجود است اثیر، نمک فرار و سریع التبخیری است که از، یکی از اسیدهای معدنی یا آلی با الکل، می آید اترسل، ماده ای که از گرفتن یک مولکول آب از دو مولکول الکل حاصل شود اتر اکسید