جدول جو
جدول جو

معنی چاییده - جستجوی لغت در جدول جو

چاییده
سرماخورده
تصویری از چاییده
تصویر چاییده
فرهنگ فارسی عمید
چاییده
(دَ / دِ)
چایمان کرده. زکام کرده. سرماخورده. مزکوم. سطاعی. مضئود. رجوع به چایمان کرده وسرماخورده شود، سردشده. سخت سردشده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالیده
تصویر بالیده
(دخترانه)
رشد و نمو کرده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهیده
تصویر شاهیده
(دخترانه و پسرانه)
پارسا، پرهیزکار، نیکوکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان، چاهیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاییده
تصویر زاییده
پیدا شده، به دنیا آمده، مولود، فرزند، زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساییده
تصویر ساییده
کوبیده و نرم شده، سوده، صیقل شده، زدوده، فرسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاپیده
تصویر چاپیده
تاراج شده، غارت شده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ نِ دَ)
چایمان کردن. زکام کردن. چاهیدن. (ناظم الاطباء). سرما خوردن. (ناظم الاطباء). نزله کردن. رجوع بچایمان کردن و زکام کردن و سرما خوردن و سرد شدن شود، سخت سرد شدن چیزی، مانند مشروب و مواد غذایی در مجاورت یخ یا درون یخچال
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از لائیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
رجوع به ساییدن شود.
- پاردم ساییده، پاردم سابیده، زرنگ. محنک. گرم و سرد دیده. گربز بی شرم
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از چاپیدن. چاپیده شده. غارت شده، به یغمارفته
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
مولود. فرزند. زاده، بوجود آمده. نتیجه. ثمره
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
سرماخورده. زکام کرده. زکام زده. مزکوم. مضئود، سخت سردشده
لغت نامه دهخدا
(دَ/ دِ)
بدندان نرم شده باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 379) :
خاییدۀ دهان جهانم چو نیشکر
ای کاش نیشکر نیمی من کبستمی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساینده
تصویر ساینده
آنکه چیزی را میساید و نرم میکند طحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابیده
تصویر سابیده
ساییده رنگ سابیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زداییده
تصویر زداییده
پاک شده پاکیزه شده، صیقل یافته، محو شده (غم و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاینده
تصویر زاینده
والد، بچه آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاییدن
تصویر زاییدن
بار نهادن، فارغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی را با تردستی برداشته و چابکی در برده، دزدیده تاراج شده، مجذوب
فرهنگ لغت هوشیار
سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باییدن
تصویر باییدن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیده
تصویر بالیده
نمو کرده، بلند شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساویده
تصویر ساویده
سائیده و براده شده و خرد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاییده
تصویر جاییده
جویده جاویده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاپیده
تصویر چاپیده
تاراج شده غارت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
سرما خوردن ناخوش شدن بسبب سرما خوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاییده
تصویر لاییده
نالیده، هرزه گویی کرده، عوعوکرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاییدن
تصویر چاییدن
((دَ))
سرما خوردن، ناخوش شدن، چایش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاییدیه
تصویر تاییدیه
پذیرش نامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویده
تصویر داویده
مدعا
فرهنگ واژه فارسی سره
متولد، مولود، حاصل، نتیجه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سابیده، سوده
متضاد: ناسوده، نساییده، کوبیده، نرم، سوهان زده، سوهان خورده، صیقلی، زدوده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زکام شدن، سرماخوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد