جدول جو
جدول جو

معنی چاهه - جستجوی لغت در جدول جو

چاهه
چاهک، چاه کوچک، چاه کم عمق، گودال چاه مانند، چاهچه، چاهه
تصویری از چاهه
تصویر چاهه
فرهنگ فارسی عمید
چاهه(هََ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای است از قرای طوس خراسان و در آنجا رباطی است که آن را رباط چاهه و رباط فردوسی نیز نامند. و درتاریخ حافظ ابرو مسطور است که چون حکیم ابوالقاسم فردوسی شاهنامه را به امر سلطان محمود تمام کرد و سلطان از ادای صلتی که به فردوسی وعده کرده بود تخلف ورزید، حکیم فردوسی قهر کرد و به جانب طوس روانه شد، سلطان محمود خواست نقض عهد خود را جبران کند پس وجهی کرامند برای او فرستاد و آن وجه هنگامی به طوس رسید که فردوسی برحمت ایزدی پیوسته و از او دختری باقیمانده بود. دختر مال را قبول نکرد و سلطان فرمود که از آن وجه بین راه طوس و سرخس به ثواب روان فردوسی رباطی ساختند، نزدیک به قریۀ چاهه و رباط چاهه خواندند و این واقعه در 410 هجری قمری بوده. از رباط سنگ بست تا رباط چاهه، سر راه سرخس پنج فرسنگ راه است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 134). اما این روایت قطعی نیست
لغت نامه دهخدا
چاهه(هََ / هَِ)
گوی عمیق چاه مانند را گویند. (برهان) گوی عمیق را که چاه مانند باشد گویند. (آنندراج). گودال عمیق چاه مانند. (ناظم الاطباء) چاه. چاهک. گودال عمیق
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاوه
تصویر چاوه
(پسرانه)
عزیز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چامه
تصویر چامه
(دخترانه)
شعر، شعری که با آواز خوانده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چاهچه
تصویر چاهچه
چاه کوچک، چاه کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهه
تصویر ماهه
اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، پرما، بهرمه، برماه، پرمه، پرماه، برمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاله
تصویر چاله
گودال کوچک و کم عمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باهه
تصویر باهه
تالاب، آبگیر، رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چانه
تصویر چانه
قسمت جلوآمدۀ آروارۀ زیرین، زنخ
گلولۀ خمیر به اندازه ای که یک نان از آن پخته شود، زواله
چانه انداختن: چانه زدن، کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن، حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
چانه جنباندن: چانه زدن، کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن، حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
چانه زدن: کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن، حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
چانه گرفتن: گلوله کردن خمیر به اندازۀ یک نان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاهک
تصویر چاهک
چاه کوچک، چاه کم عمق، گودال چاه مانند، چاهچه، چاهه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاره
تصویر چاره
علاج، درمان
تدبیر، گزیر
مکر، حیله، فریب، دویل، دلام، ستاوه، احتیال، خدعه، روغان، تزویر، قلّاشی، دغلی، کلک، تنبل، گول، نیرنگ، ترفند، خاتوله، شید، اشکیل، حقّه، دستان، ریو، گربه شانی، کید، غدر، شکیل، نارو، ترب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چامه
تصویر چامه
شعر، برای مثال چون آن چامه بشنید بهرام گور / بخورد آن گران سنگ جام بلور (فردوسی - ۶/۴۸۲)، غزل، سرود، نغمه، برای مثال بتان چامه و چنگ برساختند / ز بیگانه ایوان بپرداختند (فردوسی - ۶/۵۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاهی
تصویر چاهی
زندانی، محبوس در چاه مثلاً یوسف چاهی
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ / هََ)
تالاب. آبگیر. حوض. (ناظم الاطباء). دریای شور. رود که آن را پایاب نباشد. (آنندراج). استخر. (از فرهنگ شعوری).
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاهه
تصویر عاهه
سختی گزند آسیب، تباهی آفت سختی، فساد جمع عاهات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهه
تصویر باهه
میدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاره
تصویر چاره
علاج، درمان، دارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاهه
تصویر لاهه
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاله
تصویر چاله
از شاله سوئیسی انگلیسی کوهکد خانه سوئیسی گودال گو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چامه
تصویر چامه
شعر، غزل، سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چانه
تصویر چانه
موضع ریش برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاهی
تصویر چاهی
زندانی، محبوس در چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاهک
تصویر چاهک
((هَ))
چاه کوچک، چاه کم عمق، گودال چاه مانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چانه
تصویر چانه
گلوله خمیر شده، چونه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چانه
تصویر چانه
((نِ))
استخوان زنخ، فک اسفل
چانه خود را خسته کردن: حرف های بی نتیجه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چانه
تصویر چانه
سخن منثور، مقابل چامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامه
تصویر چامه
((مِ))
سرود، شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاله
تصویر چاله
((لِ))
گودال، گو، گودال معمولا کم عمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چاره
تصویر چاره
((رِ))
گریز، درمان، تدبیر، مکر، حیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باهه
تصویر باهه
((هِ))
تالاب، آبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چامه
تصویر چامه
شعر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چاله
تصویر چاله
حفره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چاره
تصویر چاره
آلترناتیو، علاج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چانه
تصویر چانه
فک
فرهنگ واژه فارسی سره