چاهک. چاه خُرد. چاه کوچک. چاه نزدیک تک. گودالی کم عمق، چاچه. آبشی. چاهی که در صحن سرای کنند رفع حوائج کودکان و گرد آمدن فاضلاب را. رجوع به آبشی در همین لغت نامه شود. - چاهچۀ قفا، گوی که در پشت گردن بدرازا هست
شکل هلالی بودکه بر سر علمها و چترهای پادشاهان ترک (سلجوقی خورزمشاهی و غیره) نصب میکردند: ماهچه چتر او قلعه گردون گشاد مورچه تیغ او ملک سلیمان گرفت. (خاقانی) ترک سمن خیمه بصحرا زده ماهچه خیمه به ثریا زده. (نظامی. گنجینه 140) یا ماهچه خیمه. (باضافه و فک اضافه) هلال مانندیست از زر و غیر آن که بر سر عمود خیمه نصب میکردند. یا ماهچه علم. هلال مانندیست از زر و غیره که بر سر علم (رایت) نصب میکردند
مصغر ماه یعنی ماه کوچک و خرد. (ناظم الاطباء) ، هلال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : طوطی بچگان را سلب سبز بریدند شلوارک با ماهچه های طبری وار. منوچهری. ، سرعلم که به صورت ماه سازند. (فرهنگ رشیدی). سر علمی را گویند که بصورت ماه ساخته باشند یعنی گرد و مدور و صیقل زده از طلا و نقره و غیره. (برهان). آنچه از سیم و زر شکلی مثل ماه مدور ساخته و صیقل زده بر سر علم فوج نصب کنند. (غیاث) (آنندراج). شکل هلالی بود که بر سر علمها و چترهای پادشاهان سلجوقی و امرای دیگر ترک بعد از ایشان منصوب بوده. ذکر ماه علم و ماهچۀ چتر در اشعار شعرای معاصر سلاجقه و خوارزمشاهیان بسیار دیده میشود. (حاشیۀ برهان چ معین) : ماهچۀ چتر او قلعۀ گردون گشود مورچۀ تیغ او ملک سلیمان گرفت. خاقانی. آفتاب دین محمدی در همه عالم از ماهچۀ لوای این شهریار کامکار درخشان و تافته است. (راحه الصدور راوندی). باد عهد تو همایون که جهان را امروز دیدن ماهچۀ چتر تو عید دگر است. سلمان ساوجی. ماهچۀ سنجقت بر درسمنان و خوار لشکر مازندران همچو خراسان شکست. سلمان ساوجی (دیوان چ زوار ص 47). ماهچۀ توق گیتی فروز. (حبیب السیر چ 1 تهران ج 3 ص 155). ماهچۀ رایت ظفرآیتش از مشرق عظمت طلوع کرده. (حبیب السیر چ 1 تهران ص 124). بروز ماهچۀ رایت تو جرم قمر کشید سر به گریبان شرم ازتزویر. میرمحمد افضل ثابت (از آنندراج). آنکه از ماهچۀ رایت مه فرسایش یافتی مهر فروزان به فلک استظلال. فتحعلی خان صبا. - ماهچه خیمه (به اضافه و فک اضافه) ، هلال مانندی است از زر و غیر آن که بر عمود خیمه نصب می کنند. (گنجینۀ گنجوی ص 140) : ترک سمن خیمه به صحرا زده ماهچه خیمه به ثریا زده. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید ص 55). ، پولک. پولکهایی که از زر و سیم سازند: جام صدف ده چنانک گوهر من زیر بحر ماهچۀ زر کند برتن ماهی درم. خاقانی. ، سوزنی را نیز گویند که بر یک سر آن گلوله ای باشد از طلا و نقره و برنج و مانند آن که زنان بر سر و گریبان فرو برند و آن را سنجق هم گویند. (برهان). سوزنی که بر سر آن تکمه ای از زر و نقره و امثال آن سازند و زنان در گریبان خلانند. (فرهنگ رشیدی). سنجاق یعنی سوزنی که بر سر آن گلوله ای باشد از طلا و نقره و برنج و جز آن و زنان بر سر و گریبان فرو برند. (ناظم الاطباء) ، تریز و بغلک. (ناظم الاطباء) ، همان ماشه یعنی دوازده یک توله. (فرهنگ رشیدی). به معنی ماشه است که به اصطلاح هند ماشه دوازده یک توله است. (آنندراج). یک حصه از دوازده حصۀ تولچه رانیز گفته اند که هشت حبه باشدو تولچه دو مثقال ونیم است. (برهان)... آن را ماشه وماهه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). یک حصه از دوازده حصۀ تولچه یعنی وزنه ای که مساوی پنج نخود باشد. (ناظم الاطباء)