کسی که پیشاپیش دسته ای حرکت می کند و اشعار مذهبی می خواند، کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت می کرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام می کرد، برای مثال بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی - ۳۶۷)، مامور تشریفات دربار
کسی که پیشاپیش دسته ای حرکت می کند و اشعار مذهبی می خواند، کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت می کرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام می کرد، برای مِثال بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی - ۳۶۷)، مامور تشریفات دربار
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده دامنه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، طایفۀ کرخیل دراین ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده دامنه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، طایفۀ کرخیل دراین ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
چاوش، نقیب لشکر، (برهان)، آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید، کسی که شمارۀ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند، مراقب سپاهیان، اترور، زابن، (منتهی الارب) ’: هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند’، (تاریخ بیهقی)، از حشمت سلطانی و از تاج فریدون چاووش ورا قبه و قوقوی کلاه است، سوزنی، ، نقیب قافله، (برهان)، نقیب و جارچی و پیک و یساول و رئیس و پیشوا و وکیل و پیشرو کاروان، (ناظم الاطباء)، کسی که دعوت رفتن بزیارت عتبات عالیات کند، در اصطلاح روستائیان خراسان، کسی باشد که در فصل مناسب زیارت در دهات و روستاها سواره یا پیاده براه افتد و روستائیان را بوسیلۀ جار زدن یا خواندن اشعار مهیج و مناسب بزیارت اعتاب مقدسه تشویق و تهییج نماید، سرهنگ و صاحب منصبی که پیشاپیش حاکم و اشخاص بزرگ میرود، (ناظم الاطباء) : بانگ چاووشان چو از ره بشنود تا نبیند رو به دیواری کند، مولوی، و رجوع به چاوش شود، بزغالۀ نر یکساله، (در اصطلاح روستائیان تربت حیدریه و گناباد)
چاوش، نقیب لشکر، (برهان)، آنکه صفوف در حرب راست کند و از تعدی لشکریان ممانعت نماید، کسی که شمارۀ افراد لشکر و هویت یکایک آنان و وظائف هر یک را داند، مراقب سپاهیان، اُترور، زابِن، (منتهی الارب) ’: هیچکس را زهره نبود که شراب آشکارا خورد که چاووشان و محتسبان گماشته بودند’، (تاریخ بیهقی)، از حشمت سلطانی و از تاج فریدون چاووش ورا قبه و قوقوی کلاه است، سوزنی، ، نقیب قافله، (برهان)، نقیب و جارچی و پیک و یساول و رئیس و پیشوا و وکیل و پیشرو کاروان، (ناظم الاطباء)، کسی که دعوت رفتن بزیارت عتبات عالیات کند، در اصطلاح روستائیان خراسان، کسی باشد که در فصل مناسب زیارت در دهات و روستاها سواره یا پیاده براه افتد و روستائیان را بوسیلۀ جار زدن یا خواندن اشعار مهیج و مناسب بزیارت اعتاب مقدسه تشویق و تهییج نماید، سرهنگ و صاحب منصبی که پیشاپیش حاکم و اشخاص بزرگ میرود، (ناظم الاطباء) : بانگ چاووشان چو از ره بشنود تا نبیند رو به دیواری کند، مولوی، و رجوع به چاوش شود، بزغالۀ نر یکساله، (در اصطلاح روستائیان تربت حیدریه و گناباد)
دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 23 هزارگزی جنوب باختر ارومیه و 3 هزارگزی شمال ارابه روزیوه به ارومیه واقع شده. دره ای است سردسیر و سالم که 45 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه که در 23 هزارگزی جنوب باختر ارومیه و 3 هزارگزی شمال ارابه روزیوه به ارومیه واقع شده. دره ای است سردسیر و سالم که 45 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و توتون میباشد. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزءدهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت میباشد وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی جزءدهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت که در 2000 گزی شمال لشت نشاء واقع شده جلگه ای است مرطوب و مالاریائی، 150 تن سکنه دارد. آبش از نورود و توشاجوی سفیدرود و محصولش برنج و صیفی و شغل اهالی زراعت میباشد وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در 12 هزارگزی باختر شهسوار و 3 هزارگزی جنوب راه قدیم شهسوار به رامسر واقع شده. دامنه ای است معتدل و مرطوب و مالاریایی که 555 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه لنگرود و محصولش برنج و مرکبات و چای میباشد. شغل اهالی زراعت است و این محل دارای دبستان و کارخانه برنج کوبی و چند باب دکان میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی جزء دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 4 هزارگزی جنوب رودسر و 7 هزارگزی جنوب سی پل واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 105 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. بنشن، فندق و گردو. شغل اهالی زراعت. گله داری و کرباس بافی و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی جزء دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 4 هزارگزی جنوب رودسر و 7 هزارگزی جنوب سی پل واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 105 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. بنشن، فندق و گردو. شغل اهالی زراعت. گله داری و کرباس بافی و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
چاقوکشنده. بازکننده تیغه چاقو برای زدن. کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینۀ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست. باج گیر. لات. شریر. فردی از افراد اراذل و اوباش. بیکارۀ ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و با چاقو و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد. آنکه به اندک بهانه ای چاقو میکشد و چاقو میزند. بچاق چی. پیچاق چی. ولگردی که برای دزدی و بیم دادن مردم چاقوی بلند ضامن دار با خود دارد و چاقوکشی را حرفۀ خود میداند
چاقوکشنده. بازکننده تیغه چاقو برای زدن. کسی که مردم را با چاقو تهدید و گاهی مجروح و مقتول میکند تا نقدینۀ آنان را بگیرد یا برباید. ولگرد. هرزه گرد. عربده جو. بدمست. باج گیر. لات. شریر. فردی از افراد اراذل و اوباش. بیکارۀ ولگردی که از راه ارعاب و تهدید و با چاقو و عربده جویی از اهل بازار و کسبه جنس یا نقدینه میطلبد و میگیرد. آنکه به اندک بهانه ای چاقو میکشد و چاقو میزند. بچاق چی. پیچاق چی. ولگردی که برای دزدی و بیم دادن مردم چاقوی بلند ضامن دار با خود دارد و چاقوکشی را حرفۀ خود میداند
آنکه گاو را ذبح کند، گیاهی است از تیره خرزهره که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان میباشد. ارتفاعش در حدود یک متر و گلهایش ارغوانی روشن است. ساقه های جوان این گیاه دارای الیافی است که ترکمنان از آن نخ و پارچه بافند و لباس تهیه کنند. این گیاه در اکثر نقاط دنیا از جمله ایران و افغانستان و تبت و چین میروید. الیاف آن براق و محکم است و پارچه های تهیه شده از آنها شبیه پارچه های ابریشمی است دم روباه دمب روباه قاتل البقر
آنکه گاو را ذبح کند، گیاهی است از تیره خرزهره که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان میباشد. ارتفاعش در حدود یک متر و گلهایش ارغوانی روشن است. ساقه های جوان این گیاه دارای الیافی است که ترکمنان از آن نخ و پارچه بافند و لباس تهیه کنند. این گیاه در اکثر نقاط دنیا از جمله ایران و افغانستان و تبت و چین میروید. الیاف آن براق و محکم است و پارچه های تهیه شده از آنها شبیه پارچه های ابریشمی است دم روباه دمب روباه قاتل البقر