جدول جو
جدول جو

معنی چاغاله - جستجوی لغت در جدول جو

چاغاله
(لَ / لِ)
چاقاله. چغاله. اخکوک. بادام و زردآلو و هلوی سبز نارسیده. چاغاله بادام. بادام نارس. زرد آلوی نارس. هلوی نارس.
- چاغاله مجتهد، بمزاح، مجتهدی جوان.
و رجوع بچاقاله و چغاله و اخکوک شود
لغت نامه دهخدا
چاغاله
بادام و زرد آلو و هلوی سبز نارسیده، چاغاله بادام، بادام نارس
تصویری از چاغاله
تصویر چاغاله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چغاله
تصویر چغاله
میوۀ نارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شراب خوری، پیاله، ساغر، برای مثال گر به پیغاله از کدو فکنی / هست پنداری آتش اندر آب (عنصری - ۳۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
طره و ریشۀ دستار، منگوله، شاشوله، برای مثال شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابن یمین - ۶۵۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچۀ بز، بز کوچک، بزک، چپش، بزیچه، بزبچّه
بز کوهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزغاله
تصویر دزغاله
دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
راهی که از میان دو کوه بگذرد، گشادگی میان دو کوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دژغاله
تصویر دژغاله
دزغاله، دیوار دور شهر یا قلعه، بارو، حصار، سنگر، جان پناه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ رِ)
شیر غیل خورانیدن بچه را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) : اغالت المراءه ولدها، شیر غیل خورانید... و اغیلته بالتمام مثله. (منتهی الارب). شیر دادن زن بچه خود را در حاملگی. (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه بعد از مغرب. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(چَ لَ / لِ)
میوۀ نارس را گویند. (برهان). بمعنی میوۀ نارس میباشد. (انجمن آرا) (آنندراج). میوۀ نارس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام). در تداول عامۀ خراسانیان بر بادام و زردآلو و گوجه و این قبیل میوه ها که نارس باشند اطلاق میشود. و رجوع به آله شود. بادام سبز نارس که درون بر آن سخت نشده باشد: چغاله بادام، جوقی از مرغان بود. (فرهنگ اوبهی). جمعیت طیور. (شعوری). جغاله. چقاله. جفاله:
ز مرغ و آهو دانم به جویبار و بدشت
ازین چغاله چغاله وز آن قطار قطار.
عنصری (از فرهنگ اوبهی) ؟
پراکنده هامون و گردان همه
ز مرغان چغاله ز غرمان رمه.
اسدی.
و رجوع به جغاله و جفاله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
پوست آش نشده و خشکیده.
- مثل غاغاله خشکه، سخت نزار و لاغر و کم حجم و بی رطوبت. که هیچ گوشت براستخوان ندارد یا سخت نزار که تنها استخوان برجای است. که جویده نمیشود. که جویدن آن سخت است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
کاغله. رجوع به کاغله شود. کاچیره. عصفر. گل کاغاله. احریض. گل رنگ. بهرم. بهرمان. قرطم. گیاهی است که با گلش چیزها رنگ کنند. کافشه کاجیره را گویند و آن نوعی رستنی باشد که از گل آن چیزها رنگ کنند و از تخم آن روغن برآرند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
چاغاله. چغاله. بادام با پوست سبز نارس، اخکوک، بعضی میوه های سبز و نارس، چون بادام و زردآلو و شفتالو ولی بیشتر در بادام گفته میشود و گاه کلمه بادام را نیز بر آن افزایند و ’چاقاله بادام’ گویند و رجوع به اخکوک و چاغاله و چغاله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
منگوله، دستار
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقاله
تصویر قاقاله
یا قاقاله خشکه. شخصی بسیار لاغر و نزار
فرهنگ لغت هوشیار
مغلوب چیره شده مقابل غالب: و گر زانکه ناغالبی در قیاس ز غالبتر ازخ ویشتن در هراس. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاقالو
تصویر چاقالو
گوشتالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
قدح شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داسغاله
تصویر داسغاله
داس کوچک، عصای کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراغله
تصویر چراغله
مصغر چراغ ، کرم شب تاب شبچراغک چراغینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
دنبه برشته شده، هر چیز بسیار برشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درغاله
تصویر درغاله
گشادگی میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
بچه بز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
میوه نارس مثل بادام و زرد آلو
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است یکساله یا دوساله از تیره مرکبان که دارای ساقه ای بارتفاع 50 سانتیمتراست. منشااولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن (مخصوصا سطح تحتانی پهنک) رگبرگهای بر جسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پایین کاسه و گلهای لوله یی برنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهایی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای برنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری برنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز در آب محلول است بدست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل تا 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه میتواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصا دانه های کاجی دارای اثر مسهلی است که بصورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف میشود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج میکنند که دارای اثر مسهلی است و سابقا بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار میگرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید (در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است) قرطم عصفر احریض بهرام بهرم بهرمان بهرامه سکری خریع مریق کازیره کاژیره کاجره اصبور اصفور زعفران کاذب پالان زعفران فنیفس خسک دانه کافشه کافیشه قنطادوس کابیج گل زردک گل رنگ تاقالا اطرقطوس بهرامن خسک. توضیح دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. توضیح، ماده رنگی که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ما العصفر مشهوراست. یا تخم کاجیره. دانه کاجیره. یا کاجیره صحرایی. یکی از گونه های کاژیره که بطور خود رو در مزارع میروید و برگهایش دارای کرک میباشند زعفران بیابانی قرطم بری
فرهنگ لغت هوشیار
پوست آش نشده و خشکیده. یا مثل غاغاله خشکه. سخت نزار و لاغر و کم حجم و بی رطوبت آنچه هیچ گوشت بر استخوان ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغاله
تصویر چغاله
((چَ لِ))
میوه نارس مانند بادام، زردآلو و امثال آن ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزغاله
تصویر بزغاله
((بُ لِ))
بچه بز، بز خردسال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیغاله
تصویر پیغاله
((پِ لِ))
قدح شراب، ساغر، پیاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزغاله
تصویر جزغاله
((جِ ل))
دنبه برشته شده، هرچیز برشته شده، جزدر، جزدره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چراغله
تصویر چراغله
((چَ غَ لِ))
کرم شب تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داسغاله
تصویر داسغاله
((لِ))
داس کوچک، داسخاله، دستغاله
فرهنگ فارسی معین
میوه نارس، کال، نارس، نرسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد