مُرَکَّب اَز: درغ، بند و سد و در + ’َاله’ علامت نسبت، دربند. راه میان کوه. شعب. فرجه. (یادداشت مرحوم دهخدا)، راه در کوه. شِعب. (دهار)، راهی را گویند که از میان کوه بگذرد و آنرا به عربی شعب خوانند و فرجۀ میان دو کوه را نیز گفته اند. (برهان)، راهی که در کوه بود چون دره. (شرفنامۀ منیری)، شعب. (زمخشری)، رجوع به توضیح مؤلف درباره لغت درغال در پاورقی شود
نان ارزن. (برهان). رجوع به ژغاره شود: رفیقان من با می و ناز و نعمت منم آرزومند یک تا ژغاله. ابوشکور (از فرهنگ شعوری). ، ناف حیوانات، سرخی زنان. (برهان). سرخی و غازه که زنان بر روی مالند. سرخاب