جدول جو
جدول جو

معنی پیکانگر - جستجوی لغت در جدول جو

پیکانگر
(پَ/ پِ گَ)
نصال. (دهار). آنکه پیکانها بسازد، از عالم تیرگر و کمان گر. (آنندراج) :
اینقدر پیکان که در یک زخم ماست
در دکان هیچ پیکانگر نبود.
کلیم.
به پیکانگرش مایه داده سپهر
ز فولاد هم جوهر تیغ مهر.
طغرا
لغت نامه دهخدا
پیکانگر
آنکه پیکان سازد نصال: این قدر پیکان که در یک زخم ماست در دکان هیچ پیکانگر نبود. (کلیم)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیکارخر
تصویر پیکارخر
پیکارخرنده، پیکارخواه، جنگ خواه، برای مثال از ایران سپاهی ست زبسیار مر / همه سرفروشان پیکارخر (اسدی - لغت نامه - پیکارخر)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکرنگار
تصویر پیکرنگار
نقاش، کسی که تصویر یا مجسمه بسازد، مجسمه ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکان گر
تصویر پیکان گر
آنکه شغلش ساختن پیکان است، پیکان ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکارگر
تصویر پیکارگر
پیکار کننده، جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
ویران کننده، خراب کننده
فرهنگ فارسی عمید
(پَ / پِ گَ)
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی:
چنین پاسخ آورد پیکارگر
که ای پهلوانان با نام و فر.
فردوسی.
که پیکارگرشان سپهبد شده ست
به رزم اندرون دستشان بد شده ست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
ظاهر کننده آشکار کننده: یا پیدا کرده بود چندی حکم و این را محصوره خوانند و لفظ پیدا گر چندی را سور خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکادور
تصویر پیکادور
سوار کاری که در تاخت حیوانی مهاجم مانند گاو و جز آنرا بنیزه زند
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار جوی جنگ خواه: از ایران سپاهیست بسیار مر همه سر فروشان پیکار خر. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیکارگاه: از برای آنکه در پیکارگه روی هوا پرستاره آسمانی کردی از دود و شرار. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار کننده مبارز جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که: ای پهلوانادن با نام و فرخ... (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آهن آلات خرد از قبیل قفل کلید چفت ورزه زنجیر انبر میخ و مانند آنها سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیکارگر
تصویر پیکارگر
((پِ. گَ))
مبارز، جنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکرنگار
تصویر پیکرنگار
((پِ کَ. نِ))
نقاش، صورت ساز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکادور
تصویر پیکادور
((دُ))
سوارکاری که در تاخت حیوانی مهاجم مانند گاو و جز آن را به نیزه زند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیلانگر
تصویر چیلانگر
قفل ساز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
مخرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پایانگر
تصویر پایانگر
اتمامگر
فرهنگ واژه فارسی سره
جنگجو، رزمنده، ستیزه جو، مبارز، محارب
متضاد: مصلح، صلح طلب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
Devastating, Demolitionist, Devastatingly, Ruinous, Subversive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
démolisseur, dévastateur, de manière dévastatrice, ruineux, subversif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
yıkıcı, yıkıcı bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
ধ্বংসকারী , ধ্বংসাত্মক , ধ্বংসাত্মকভাবে , বিধ্বংসী , বিপ্লবী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
विध्वंसक , विध्वंसक , विध्वंसकारी रूप से , विनाशकारी , उपद्रवी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demolitore, devastante, rovinoso, sovversivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demoliciónista, devastador, devastadoramente, ruinoso, subversivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
Abrissunternehmer, verheerend, ruinös, subversiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
sloper, vernietigend, verwoestend, schadelijk, subversief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
руйнівник , руйнівний , руйнівно , руйнівний , підривний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
разрушитель , разрушительный , разрушительно , губительный , подрывной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
burzyciel, destrukcyjny, niszczycielsko, zgubny, subwersyjny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
demolidor, devastador, devastadoramente, ruinoso, subversivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویرانگر
تصویر ویرانگر
철거공 , 파괴적인 , 파괴적으로 , 파괴적인 , 전복적인
دیکشنری فارسی به کره ای