- پیچینی
یکی از آهنگ سازان مشهور ایتالیا، وی بسال 1728 میلادی در باری متولد شد و بسال 1800 درگذشت، مدتی در ناپولی (ناپل) و زمانی در رم و چندی در پاریس زیست، وی بیش از 150 اوپرا نگاشته است، (قاموس الاعلام ترکی)
معنی پیچینی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دَ)
لغت نامه دهخدا
که تواند پیچیدن. که بپیچد. که پیچیدن تواند، درخور پیچیدن:
بپیچم سر از هرچه پیچیدنی
بسیچم بکار بسیچیدنی.
نظامی
بپیچم سر از هرچه پیچیدنی
بسیچم بکار بسیچیدنی.
نظامی
خمیده خم گشته پیچ یافته، در نوشته در نوردیده، ملفوف ملتوی مطوی: چه سر زد ز بلبل الا ای گل نو، که چون غنچه پیچیده ای پا بدامان ک (وحشی)، مشکل معقد (مطلب کلام سخن شعر) : هر عقده که در معنی ابیات مشکله و خیالات دقیق پیچیده شعرا پیش می آمدبه آسا
قابل پپیچیدن در خور پیچیدن: بپیچم سر از هر چه پیچیدنی بسیچم بکار بسیچیدنی. (نظامی)، آنکه تواند بپیچد که بپیچد
هر چیز که مزه قند و شکر و نبات دهد مقابل تلخی و ترشی، خوردنیهایی که با شکر و روغن و آرد یا مواد دیگر باقسام مختلف سازند حلوا
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
عقب عقب رفتن، حرکت به سمت عقب
پچینی