معنی پی کنی
پی کنی
عمل پی کننده، کندن جای شفته
تصویر پی کنی
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پی کنی
پی کنی
پی کنی
مزرعه ای در کجور، پی ریزی بنا، شالوده ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش کنی
پیش کنی
پیش کندن، کندن زمین یا شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
پر شکنی
پر شکنی
پر آژنگی پر چینی پر نوردی پرانجوغی
فرهنگ لغت هوشیار
پی آیی
پی آیی
ترتیب
فرهنگ واژه فارسی سره
بی کنش
بی کنش
غیرفعال
فرهنگ واژه فارسی سره
بی زنی
بی زنی
زن نداشتن همسر نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پر کین
پر کین
پر حسد پر حقد
فرهنگ لغت هوشیار
پر کنج
پر کنج
حلوایی با جوز و بادام
فرهنگ لغت هوشیار
پی بندی
پی بندی
عمل پی بندمحکم کاری پی بنا با سنگ و آهک و سیمان و غیره، عمل بستن پی
فرهنگ لغت هوشیار