- پیچاندن
- تاب دادن، گردانیدن
معنی پیچاندن - جستجوی لغت در جدول جو
- پیچاندن
- چیزی را در چیز دیگر چرخاندن مانند پیچاندن میخ پیچ در تخته یا چیز دیگر، گردگرداندن، پیچ دادن، تاب دادن، گرداندن
- پیچاندن ((دَ))
- خم کردن، تاب دادن، رنج دادن، فشار آوردن، پیچانیدن
- پیچاندن
- Screw, Twist
- پیچاندن
- завинчивать , крутить
- پیچاندن
- schrauben, drehen
- پیچاندن
- закручувати , крутити
- پیچاندن
- wkręcać, skręcać
- پیچاندن
- 拧 , 扭曲
- پیچاندن
- parafusar, torcer
- پیچاندن
- avvitare, torcere
- پیچاندن
- atornillar, torcer
- پیچاندن
- visser, tordre
- پیچاندن
- schroeven, draaien
- پیچاندن
- หมุน , บิด
- پیچاندن
- mengencangkan, memelintir
- پیچاندن
- स्क्रू करना , मरोड़ना
- پیچاندن
- להדק , לסובב
- پیچاندن
- ねじ込む , ねじる
- پیچاندن
- 나사로 조이다 , 비틀다
- پیچاندن
- vidalamak, bükmek
- پیچاندن
- kuimarisha, kumanisha
- پیچاندن
- স্ক্রু করা , বাঁকানো
- پیچاندن
- پیچ لگانا , مروڑنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در پیچیدن تکویر
پاشیدن متفرق کردن پراگنده کردن
پیچاندن
تافته خمیده تابیده، برنج داشته
پیچانیده، پیچیده، تابیده، پیچ داده شده
متفرق کردن، پاشیدن
تر نهادن، خیس کردن
جهاندن بجست وا داشتن، از زمین بلند کردن و سر پا نگاهداشتن کسی را، لغزاندن
پوسانیدن