جدول جو
جدول جو

معنی پیچاقچی - جستجوی لغت در جدول جو

پیچاقچی
دهی از دهستان حومه بخش صائین دژ شهرستان مراغه، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری صائین دژ و 15هزارگزی خاور راه ارابه رو صائین دژ به تکاب، کوهستانی، معتدل، دارای 218 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و کرچک و بادام و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیچایی
تصویر پیچایی
حالت و چگونگی پیچا، پیچا بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیچاچی
تصویر قیچاچی
خیاط، دوزنده، درزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
پیچ پیچ، پیچ در پیچ، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
کسی که کالای غیرمجاز خرید و فروش کند یا به خرید و فروش غیرمجاز کالایی بپردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
ویژگی پارچه ای که بر آن نقش خانه های چهارگوش باشد، پارچۀ شطرنجی
فرهنگ فارسی عمید
کلمه ترکی بمعنی کارد:
شب فراق خروس سحر نفس نکشید
خوش آن زمان که سرش را ببرّم از پیچاق،
ملافوقی یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یساقی. (یادداشت مؤلف). رجوع به یساقی شود.
- یساقچی باشی، رئیس یساقیان
لغت نامه دهخدا
پچازی، شطرنجی، با نقش خانه های چهارگوش (پارچه)، خانه خانه چون شطرنج (جامه)، خانه شطرنجی، بخانه های چهارگوشی نقش شده
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی پیچا، رجوع به پیچا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به مغولی آبدار و شرابدار. (آنندراج) ، خشک گیاه گردیدن زمین، خشک گردانیدن چیزی را، پیاده رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
از ایلات کرمان. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95). نام طایفه ای از ایلات کرمان که در کوهستان بلورد میان سیرجان و بافت سکونت دارند. رؤسای معروف این ایل اخیراً اسفندیارخان و حسین خان بچاقچی بودند. در باب این ایل و رؤسای آنها رجوع به تاریخ وزیری چ باستانی پاریزی ص 425، 445، 450 و 451 و فهرست جغرافیای کرمان (وزیری) و فهرست اعلام آثار پیغمبر دزدان چ 4 شود
لغت نامه دهخدا
کسی که مال التجارۀ ممنوع الورود و یا ممنوع المعامله بدون کسب اجازه ای از دولت و یا پرداختن گمرک وارد کند یا بفروشد، آنکه کالا از بیراهه گذراند،
- امثال:
وای به وقتی که قاچاقچی گمرکچی شود
لغت نامه دهخدا
پیچ پیچ، پرپیچ، حلزونی، خم درخم، پیچ درپیچ، خم اندرخم، پیچی بر پیچی، سخت پیچیده، با پیچ و خمهای بسیار، پیچدار و پیچیده، (آنندراج) (فرهنگ نظام) :
بده دنیی مکن کز بهر هیچت
دهد این چرخ پیچاپیچ پیچت،
نظامی،
ز پیچاپیچ آن شب گر دهم شرح
دو زلفش را دو رخ دادن توان طرح،
امیرخسرو،
- وقت پیچاپیچ،گاه سختی:
تا بدانی که وقت پیچاپیچ
هیچکس مر ترا نباشد هیچ،
سنائی
لغت نامه دهخدا
یکی از مشاهیر منجمان ایتالیا، وی بسال 1747 متولد و در1826 میلادی در ناپولی وفات یافته است، او مؤسس و مدیررصد خانه پالرم بوده و سیارۀ موسوم به ’سیروس’ را کشف کرده است و دفتری نجومی محتوی بر 7646 عدد ستاره ترتیب و تنظیم کرده و بر اثر ابراز خدمات علمی و فنی شایان توجه به مدیری رصد خانه ناپولی برگزیده شد، وی در اکثر آکادمیهای اروپا سمت عضویت داشته است و آثار معتبری در علم نجوم دارد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایناقچی
تصویر ایناقچی
ترکی همسخن مصاحب مقرب، جمع ایناقچیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیچاچی
تصویر قیچاچی
خیاط، دوزنده
فرهنگ لغت هوشیار
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچایی
تصویر پیچایی
حالت و چگونگی پیچا
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که مال التجارء ممنوع الورود و یا ممنوع المعامله بدون کسب اجازه از دولت و یا پرداختن گمرک وارد کند یا بفروشد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی کارد کارد: شب فراق خروس سحر نفس نکشید خوش آن زمان که سرش را ببرم از پیچاق. (فوقی یزدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
پچ پچ، سخت پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاچاقچی
تصویر قاچاقچی
کسی که به معاملات غیرقانونی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچاپیچ
تصویر پیچاپیچ
سخت پیچیده، با پیچ و خم های بسیار، پرپیچ و خم
فرهنگ فارسی معین
گونه ای پارچه ی نازک شطرنجی
فرهنگ گویش مازندرانی