دارای پایی مانند پای فیل، پای پیل، فیلپا در پزشکی مرضی که باعث متورم شدن پای انسان می شود، پاغر، داءالفیل، واریس، نوعی سلاح شبیه گرز، نوعی قدح شراب خوری، ساغر بزرگ، برای مثال چو در «پیلپایی» قدح می کنم / به یک پیلپا پیل را پی کنم (نظامی - مجمع الفرس - پیلپا)، ستونی ستبر که زیر سقف می زنند تا سقف بر روی آن قرار گیرد، پیلپایه
دارای پایی مانند پای فیل، پای پیل، فیلپا در پزشکی مرضی که باعث متورم شدن پای انسان می شود، پاغر، داءالفیل، واریس، نوعی سلاح شبیه گرز، نوعی قدح شراب خوری، ساغر بزرگ، برای مِثال چو در «پیلپایی» قدح می کنم / به یک پیلپا پیل را پی کنم (نظامی - مجمع الفرس - پیلپا)، ستونی ستبر که زیر سقف می زنند تا سقف بر روی آن قرار گیرد، پیلپایه
دهی از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری قائمشهر کنار راه فرعی بابل به درازکلا، دامنه، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رود خانه بابل، محصول آنجا برنج و غلات و نیشکر و کتان و صیفی و ابریشم، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری قائمشهر کنار راه فرعی بابل به درازکلا، دامنه، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رود خانه بابل، محصول آنجا برنج و غلات و نیشکر و کتان و صیفی و ابریشم، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
پای پیل، حربه ای است که بیشتر زنگیان دارند، (برهان)، یکی از اسلحه که در قدیم بگرز مشهور بودی، حربه ای باشد بشکل پای پیل که پیل پا گویند، یک از سلاحهای زنگیان، (شرفنامۀ منیری)، گرز آهنی، (غیاث) : چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، در سایۀ تخت پیلسایش پیلان نکشند پیلپایش، نظامی، بر او زد پیلپای خویشتن را به پای پیل برد آن پیلتن را، نظامی، ، ظرف شراب، نوعی از قدح، (جهانگیری)، قسمی ظرف شرابخوری، گاوزر، صراحی بزرگ، (آنندراج)، پیالۀ شراب سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری)، نوعی ساغر، نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد، (برهان)، نوعی ساتگنی: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671)، چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، ، پیل پایه، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد، (برهان)، در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست: و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبه و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقه الطاف (الطاق ؟) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفه بسوق الصباغین، (محاسن اصفهان مافروخی ص 85)، مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند، (برهان)، حقۀ ادویه، (غیاث)
پای پیل، حربه ای است که بیشتر زنگیان دارند، (برهان)، یکی از اسلحه که در قدیم بگرز مشهور بودی، حربه ای باشد بشکل پای پیل که پیل پا گویند، یک از سلاحهای زنگیان، (شرفنامۀ منیری)، گرز آهنی، (غیاث) : چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، در سایۀ تخت پیلسایش پیلان نکشند پیلپایش، نظامی، بر او زد پیلپای خویشتن را به پای پیل برد آن پیلتن را، نظامی، ، ظرف شراب، نوعی از قدح، (جهانگیری)، قسمی ظرف شرابخوری، گاوزر، صراحی بزرگ، (آنندراج)، پیالۀ شراب سخت بزرگ، (شرفنامۀ منیری)، نوعی ساغر، نوعی قدح بزرگ شرابخواری باشد، (برهان)، نوعی ساتگنی: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 671)، چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم، نظامی، ، پیل پایه، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد، (برهان)، در محاسن اصفهان مافروخی عبارت ذیل هست: و استعمل بعضی الاصفهانیین المدعوکان ؟ ابو مضر الرومی باباً مصرعاً یکلف فیه اعمالا عجیبه و فراسب فیه مقدار الف دینار سوی نفقه الطاف (الطاق ؟) و المنارتین المبنیتین علی الفیلفائین علق فی الممر المنفتح من الجامع الی رأس السوق المعروفه بسوق الصباغین، (محاسن اصفهان مافروخی ص 85)، مرضی است که پای آدمی ورم میکند و بزرگ میشود و آنرا بعربی داءالفیل خوانند، (برهان)، حقۀ ادویه، (غیاث)
پای پیل پای فیل، نوعی سلاح در قدیم که بشکل پای پیل بود و آنرا بجای گرز بکار میبردند و غالبا زنگیان داشتند: چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم. (نظامی)، قسمی ظرف شرابخواری بزرگ: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد پیلپایه، مرضی است که پای آدمی ورم کند و بزرگ شود دا الفیل پاغر -7 حقه ادویه
پای پیل پای فیل، نوعی سلاح در قدیم که بشکل پای پیل بود و آنرا بجای گرز بکار میبردند و غالبا زنگیان داشتند: چو در پیلپایی قدح می کنم بیک پیلپا پیل را پی کنم. (نظامی)، قسمی ظرف شرابخواری بزرگ: چه گویی شرابی چند پیلپا بخوریم، ستونی که سقف بر آن قرار گیرد پیلپایه، مرضی است که پای آدمی ورم کند و بزرگ شود دا الفیل پاغر -7 حقه ادویه