معنی پیلک - فرهنگ فارسی معین
معنی پیلک
- پیلک((لَ))
- نوعی پیکان شبیه بیل کوچک، تیر دو شاخه، بیلک
تصویر پیلک
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پیلک
پیلک
- پیلک
- پیل خرد. بچۀپیل، بیلک. نوعی تیر. رجوع به بیلک شود:
پیل بفکن که سیل ره کنده ست
پیلکیهای چرخ بین چنده ست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پولک
- پولک
- دایره هایی کوچک و نازک به رنگهای مختلف که برای تزیین لباس به کار می رود، فلس ماهی که روی بدن ماهی را پوشانده است
فرهنگ نامهای ایرانی
بیلک
- بیلک
- ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
پالک
- پالک
- پای افزار از چرم گاو که رشته ها در آن بسته اند پای افزار کفش چارق شم بالیک، پاپیچ پاتابه لفافه
فرهنگ لغت هوشیار