پاپ مسیحی از سال 1775 تا سال 1799 میلادی وی نخست دست باصلاحاتی زد، اما بر اثر اختلافی که با امپراطور آلمان و جمهوری فرانسه یافت واستقامتی که در برابر دیرکتوار کرد بدست ژنرال برتیه توقیف شد. و بناپارت قسمتی از کشور وی و شهر رم راضبط کرد و او سرگردان به فرانسه رفت و آنجا بمرد
پاپ مسیحی از سال 1775 تا سال 1799 میلادی وی نخست دست باصلاحاتی زد، اما بر اثر اختلافی که با امپراطور آلمان و جمهوری فرانسه یافت واستقامتی که در برابر دیرکتوار کرد بدست ژنرال برتیه توقیف شد. و بناپارت قسمتی از کشور وی و شهر رم راضبط کرد و او سرگردان به فرانسه رفت و آنجا بمرد
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس واقع در 38 هزارگزی باختر قشم. سر راه مالرو باسعید و بقشم. جلگه، گرمسیر، دارای 200 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و صید ماهی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
که زود خشم آرد. که زود به غضب آید. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). معنجد. (منتهی الارب) : تا ترا کبر تیزخشم نکرد تا ترا چشم توبه چشم نکرد. سنائی. تیزخشمی زودخشنودی قناعت پیشه ای داروی هر دردمندی چار هر بیچاره ای. سوزنی. من مردی تیزخشمم و... هرگاه که در خشم می روم مغلوب سلطان غضب می شوم. (روضه الانوار محقق سبزواری) ، خشم فراوان. خشمناک: بدینسان همی رفت با تیزخشم پر از خون بدش دل پر از آب چشم. دقیقی
که زود خشم آرد. که زود به غضب آید. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). مُعَنجَد. (منتهی الارب) : تا ترا کبر تیزخشم نکرد تا ترا چشم توبه چشم نکرد. سنائی. تیزخشمی زودخشنودی قناعت پیشه ای داروی هر دردمندی چار هر بیچاره ای. سوزنی. من مردی تیزخشمم و... هرگاه که در خشم می روم مغلوب سلطان غضب می شوم. (روضه الانوار محقق سبزواری) ، خشم فراوان. خشمناک: بدینسان همی رفت با تیزخشم پر از خون بدش دل پر از آب چشم. دقیقی
کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین. (آنندراج). تیزبصر. سخت بینا: تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی. منوچهری. روز صیادم بدو، شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران. مولوی. طرفه کور دوربین تیزچشم لیک از اشتر نبیند غیر پشم. مولوی. در نگاه تیزچشمان سرمه شو در مذاق تلخ کامان شکر آی. ظهوری (از آنندراج). ، خشم آلود غضبناک: برآشفت بهرام و شد تیزچشم ز گفتار پرموده آمد به خشم. فردوسی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
کسی که چشمش بخوبی و تندی می بیند. (ناظم الاطباء). تیزبین. (آنندراج). تیزبصر. سخت بینا: تیزچشم آهن جگرفولاددل کیمخت لب سیم دندان چاه بینی ناوه کام و لوح روی. منوچهری. روز صیادم بدو، شب پاسبان تیزچشم و صیدگیر و دزدران. مولوی. طرفه کور دوربین تیزچشم لیک از اشتر نبیند غیر پشم. مولوی. در نگاه تیزچشمان سرمه شو در مذاق تلخ کامان شکر آی. ظهوری (از آنندراج). ، خشم آلود غضبناک: برآشفت بهرام و شد تیزچشم ز گفتار پرموده آمد به خشم. فردوسی. رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
مقابل بزموی است که بعربی شعار گویند. بزوشم. مرعز. مرعزا. مرعزاء. مرعزی. (یادداشت بخط دهخدا) : ما له سبد و لا لبد، نیست او را بزموی و بزپشم. (مهذب الاسماء از یادداشت دهخدا)
مقابل بزموی است که بعربی شِعار گویند. بزوشم. مرعز. مرعزا. مرعزاء. مرعزی. (یادداشت بخط دهخدا) : ما له سبد و لا لبد، نیست او را بزموی و بزپشم. (مهذب الاسماء از یادداشت دهخدا)