جدول جو
جدول جو

معنی تیزخشم

تیزخشم(خَ)
که زود خشم آرد. که زود به غضب آید. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). معنجد. (منتهی الارب) :
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تا ترا چشم توبه چشم نکرد.
سنائی.
تیزخشمی زودخشنودی قناعت پیشه ای
داروی هر دردمندی چار هر بیچاره ای.
سوزنی.
من مردی تیزخشمم و... هرگاه که در خشم می روم مغلوب سلطان غضب می شوم. (روضه الانوار محقق سبزواری) ، خشم فراوان. خشمناک:
بدینسان همی رفت با تیزخشم
پر از خون بدش دل پر از آب چشم.
دقیقی
لغت نامه دهخدا