پیروزه گون، چون فیروزه، برنگ فیروزه، بسان فیروزه: بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم، ناصرخسرو، تو پنداری که نسرین و گل زرد بباریده است بر پیروزگون لاد، ناصرخسرو
پیروزه گون، چون فیروزه، برنگ فیروزه، بسان فیروزه: بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم، ناصرخسرو، تو پنداری که نسرین و گل زرد بباریده است بر پیروزگون لاد، ناصرخسرو
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور: خردمند بادی و پیروزرای بپاکی بماناد مغزت بجای، فردوسی، جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای، نظامی، وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای، نظامی
دارای رایی با ظفر قرین، در اندیشه و رای مظفر و منصور: خردمند بادی و پیروزرای بپاکی بماناد مغزت بجای، فردوسی، جوانبخت بادی و پیروزرای توانا و دانا و کشورگشای، نظامی، وزیر خردمند پیروزرای بپیروزی شاه شد رهنمای، نظامی
بروایت شاهنامه نام قدیم ری است: یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است، فردوسی، ، فیروزرام، بگفتۀ معجم البلدان از قراء ری بوده است
بروایت شاهنامه نام قدیم ری است: یکی شارسان کرد پیروزرام بفرمود کو را نهادند نام جهاندیده گوینده گفت این ری است که آرام شاهان فرخ پی است، فردوسی، ، فیروزرام، بگفتۀ معجم البلدان از قراء ری بوده است
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز: گلی کان همی تازه شد روزروز کنون هرزمان می فروپژمرد، ناصرخسرو، هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند، ناصرخسرو، رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام، ناصرخسرو، قرعه بر هر کو فتادی روزروز سوی آن شیران دویدی همچو یوز، مولوی
روزبروز، (ناظم الاطباء)، همه روز، یوماً فیوماً، (ناظم الاطباء)، هرروز: گلی کان همی تازه شد روزروز کنون هرزمان می فروپژمرد، ناصرخسرو، هرکه بچۀ مار بد را پروراند روزروز زود بر جان عزیز خویش اژدرها کند، ناصرخسرو، رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام، ناصرخسرو، قرعه بر هر کو فتادی روزروز سوی آن شیران دویدی همچو یوز، مولوی