جدول جو
جدول جو

معنی پیروزجنگی - جستجوی لغت در جدول جو

پیروزجنگی(جَ)
حالت و چگونگی پیروزجنگ:
چو در جنگ پیروزیش دیده بود
ز پیروزجنگیش ترسیده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروز جنگی
تصویر پیروز جنگی
حالت پیروز جنگ، برای مثال چو در جنگ پیروزی اش دیده بود / ز پیروزجنگیش ترسیده بود (نظامی۵ - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزجنگ
تصویر پیروزجنگ
پیروز در نبرد، آنکه در جنگ پیروز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزمندی
تصویر پیروزمندی
کامیابی، فتح، ظفر
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
در نبردها فیروز. فاتح در حرب. مظفر در رزم. که از جنگ پیروز برآید:
عنانتاب شد شاه پیروزجنگ
میان بسته بر کین بدخواه تنگ.
نظامی.
همانا کزان بود پیروزجنگ
که پیروزه را فرق کردی ز سنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(جَ)
پیروزجنگ. (فرهنگ فارسی معین) : فیروزجنگ بودی و از سفرها هیچ بی مراد بازنگشته بود. (چهارمقالۀ عروضی). مردی فیروزجنگ است. (المضاف الی بدایع الازمان ص 47)
لغت نامه دهخدا
کیفیت و حالت پیروز جنگ: چو در جنگ پیروزیش دیده بود ز پیروز جنگیش ترسیده بود. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزمندی
تصویر پیروزمندی
ظفر فتح نصرت، کامیابی دست یافتن بر مراد
فرهنگ لغت هوشیار
فیروزه نبرد فاتح در حرب آنکه در جنگها مظفر شود: عنان تاب شد شاه پیروز جنگ مبان بسته برکین بد خواه تنگ. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار